" دَر "
همه موانع ظهور آقامان"در"
همه اشکهای غریبانه ى مولامان"در"
عشق درون سینه ات هیچگاه؛ نشود"در"
بماند ؛ تا قیام قیامت میان خانه ی قلبت
گِره میزنم آرزویم را
که بازآید مَهدی مان از آن "درِ بزرگ آسمان" در♡
☆★♡♥♥♡★☆
امضاء: زینبِ مَهدی
همیشه آخرین ها و اولین ها جاودانه میشوند..
همچون تو که آخرین عزیزترینی برای خدا
و همچون علی که اولین بود
و همچون فاطمه که اولین و آخرین بانوی دو عالم است
و همچون رسول الله که آخرین پِیغمبر بود و اولین آغازگرِ امامت..
آقای من
ای آخرین موعود
اکنون به آخرین ها نزدیکم بر روی زمین
آخرین روزها برای رسیدن به بهار
کاش این بهار را "تو" با خود بیاوری مولا
بهار مؤمنینی عزیزم...
این هزار و سیصد و نود و سومین سالِ شمسی ست
که هرلحظه
به آخرین 5شنبه،جمعه
نزدیکتر میشود
و من چه دلتنگم..
تو ای شمسِ پُر نورِ من؛
برای اولین طلوعِ تو
چشم به آسمان دوخته ام
تا درآخرین حضور
به ظهور عاشقانه ات برسم
.
.
سلام به همگی شما هم پاتوقـــی های عزیز ...
از امروز میخوایم توو "پاتوق منتظران" یه قراری با هم بذاریم : {یه قــرارِ بــی قــراری} :
" یه قرار با مولایمان مـَــهدی زهـــرا "
میخوایم قرار بذاریم که هر شب راس ســـاعت 10:00 شـــب = 22:00
با هم و در کنار مولامون :
" دعای فــــــــرج (الهی عظـــــــم البلاء ...) رو زمزمــــه کنیــــم "
و از خدا تعجیـــل در فــــــــــرج آقامونو بخوایم ..
↑↓(دعایی که خودِ حضرت از ما خواستند تا برای تعیل در فرجشون زیاد بخونیم)↑↓
برای اثبات اینکه خوندن دعای ( الهی عظم البلاء... ) خواست خودِ آقاست ؛
پیشنهاد میکنم به دو تا لینکِ زیر مراجعه کنید :
اینجـــا (کلیک کنید) و اینجـــا (کلیک کنید)
و همینطور برای سلامتی مولامون ؛
" دعا سلامتی آقا امام زمان (اللهـــم کن لولیک...) رو بعد از دعای فــرج بخونیم "
============================================================
* لطفا به همه دوستان و آشنایانتون هم اطلاع رسانی کنید *
تا همراه با ما این دعای زیبا رو بخونن و در این "قرارِ معنوی" و "طرح بزرگ" شرکت کنن
میتونین همین پست رو که همراه با متن دعای فرج و ترجمه ی دعا هست ؛ توی وبتون کپی کنید و برای کاربرانتون قرار بدید
یا برای دوستانتون ارسال کنید تا با ما همراه باشند .
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
اگه اسامی شما عاشقانِ مولا که هرشب باما همراهید ؛
به یه تعدادی برسه یه برگه قشنگ درست میکنم و نام همه شما بزرگوارانو روی اون ثبت میکنم و اینجا میذارمش
♡♥ تا وقتی آقامون اومد با شور و شــــوق برگه حاضری مونو بدیم دسستش ♥♡
♡♥ و ان شاءالله مولامون اسم مونو توو دفتر یاران و همراهانش بنویسه ♥♡
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بسم الله ..
★♡♡★♡♡★♡♡★
قرارِ ساعت 10 : قرار با مـــــــولای منتظران
◇◆ بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد ◆◇
◇◆ دعا کبوتر عشـــــــق است و بال و پر دارد ◆◇
التماس دعای فــــــــرج ...
★♡♡★♡♡★♡♡★
↓ صوت دعای عظم البلاء با صدای دلنشین " استاد فرهمنــــــــــد " ↓
لینک دانلود : کلیک کنیـــــــــد
.:: ♡ به یاد مولا هر شب باهم ♡ ::.
(¯`‘•★☆◈ اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین ◈☆★•'´¯)
.:: بســـــــــــــم الله الرحمـــــــــن الرحیــــــــــم ::.
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً
کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ♦
یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ
اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ
یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ ♦
.:: به نــــــــــام خداونــــــــد بخشنــــــــــــده مهربــــــــــــان ::.
خدایا! بلا و مصائب ما بزرگ شده و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کاربرداشته شد و امیدم نا امید شد
و زمین(با همه ی پهناوری اش)بر ما تنگ آمد؛ (علم امامت و وحی نبوت) رحمتش از ما منع گردید
و تنها توئی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما! در هر سختی و آسانی بر لطف تو است
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد
که صاحب امر الهی(و مقام خلافت)هستند و بر ما اطاعتشان را واجب کردی و به واسطه ی این منزلت و مقامشان را به ما شناساندی
پس به حق منزلت و قدر آنها که به ما فرج وگشایش زود و نزدیک
چون چشم بهم زدن یا زودتر عطا فرما ♦
ای محمد و ای علی ای علی و ای محمد
شما مرا کفایت کنید که شما کافی هستید و مرا یاری کنید که شما یاران منید
ای مولای من ای صاحب الزمان...
فریادرس فریادرس فریادرس
مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب
همین ساعت همین ساعت همین ساعت
زود زود زود.
ای خدای مهربان ترین مهربانان.
به حق محمد و خاندان پاکش ♦
(¯`‘•★☆◈ اللّهم عجّل لولیّک الفـــــــرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدیــــــن بین یدیه ◈☆★•'´¯)
(¯`‘•★☆◈ اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین ◈☆★•'´¯)
آقای من کِی خواهی آمد؟! :'(
سید و مولای من کِی خواهی آمد؟! :'(
- این روزها ؛
نمیدانم از چه روی بازهم دلتنگی ام به هزاره رسیده است !
آقا ولی قسم به عشق ، دست خودم نیست ، اگر زود رنج گشته ام ...
هرکس به واژه ای طعنه میزند ... !
اما عزیزِ من : تا لحظه ای که تو را دارم ، مرا ملالی نیست ...
هر حرف و هر سخن بیشتر مرا به تو نزدیک میکند ...
همین که میدانم هستی و حاضری ،
از همین حضور مداومت آرام میگیرم ...
جانا : من آبروی خویش را از تو گرفته ام
هیچ باک نیست ، گر این آبرو را به پایت خرج کنم
اما .. :
تو ای طبیبِ دلم : تو ای آرام و قرارِ دلِ بی قرارم :
مَرحَمی میشود ، برای دلم بیاوری آقا ؟
تو خود مَرحَمی بر تمام جراحت ها ...
♡ سید مَهدی ام ♡ : حتی فقط یک نیم نگاهت نیز برایم کافی ست تا که آسمان دلم باریدن بگیرد و پس از باران ،
شود همان آرامشِ پس از طوفان .....
صل الله علیک یا قمر بنی هاشم ...
صل الله علیک یا بقیة الله فی ارضه ...
عمو جان سلام
عمو : برای تو کار نشده نداشته ست ...
جز تنها و تنهــــــا یک بار که نگذاشتن ، نامردااااانِ گرگ صفت ... بردند آبروی عمو جانم را ... بمیرم سپهدار !! :'(
عمو جان : آقـــــــــا : ای ماه منیرِ بنی هاشم :
شرمنده ام ام عمو ، ولی من نیز همچون کودکان خیمه ز تو آب میطلبم ، علمـــــــدار
.....
آری تشنه مانده ام : سالهاست که تشنه ام ...
تشنه ی امامم هستم عمو ...
تشنه ی دیدار روی مهجبین فرزند نازنین زهرا ...
تشنه ی یار ..
تشنه ی مَهدی آل محمدم ....
تشنه ام عمووووو ، تشنه ، تشنه تر از همیشـــــــــه ...
السلام علیک یا باب الحوائج ، یا قمر بنی هاشم
♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥
" صل الله علیک یا ابالفضل العباس "
" صلی الله علیک یا أبــــــا عبـــــدالله "
" صل الله علیک یا بقیة الله فی ارضــــــــــــه "
♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥
سلام دوستان و هم پاتوقی های ارزشی و بزرگوار . ایام محرم الحرام و " این شبهای بزرگِ تاسوعا و عاشورای حسینی " رو به آقا امام زمان و به همه ی شما بزرگواران تسلیت میگم .
امشب کلیپی رو با موضوع : { حضرت ابالفضل العباس } با صدای : { امین فیاض } ▬◄ { برخیــــز عباس }
برای شما آماده کردم که در انتها براتون قرار میدم ....
در این شبها خیـــــلی التماس دعــــا مخصوصا فـــــــرج مــــولا
♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥
شد سرا پا چشم زخم پیـــــــکرش
دید زهرا را به بالاے ســـــــرش
با زبان حال مےگفتش بتـــــــول
مرحبا "عبـــــــاس جان" حجت قبـــــــول
♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥
یا مَـ♥ـهدی ... التماس دعای فــــــــــــــرج ...
♥♡ اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین ♡♥
(¯`’★•♥♥* اللّهم عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه *♥♥•★’´¯)
♥♡ اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین ♡♥
¶ دانلود کلیپ برخیــــــــــز عباس کاری از پاتوق منتظران : با فرمت flv با حجم بالا ; کیفت بالا .
" مناسب برای پخش در PC / LapTop / Net Book , ...... "
حجم :34M
زمان : 00:03:07
¶ دانلود کلیپ برخیـــــــــــز عباس کاری از پاتوق منتظران : با فرمت mp4 با حجم کم ; کیفیت پایین .
" مناسب برای پخش بر روی مبایل "
حجم : 14.3M
زمان : 00:03:07
یا بن الحسن : آقای من : سلام
عجب شب جمعه ی عاشقانه ای ست ، این شبِ جمعه .
این اولین پنج شنبه شبِ محرم استو من ،
بی تابم...
بی تاب آمدنت ... مشتاق دیدارت ...
و سراپا غرق در حضور و ظهور ....
در این شبِ زیارتی اربابمان حسین (ع)
در این ماهِ حسینی
که همه ، چه با پای تن - چه با پای دل - چه با پای جان
همسو با شهیدان ، روانه ی کربلایند
و میروند به ملاقات سید الشهداااااا
قلبم از همین نزدیکی ها ندایی سر میدهد ، که مولایم ، عزیزتر از جانم : ( مَهدی زهرا ) در رأس تمام این سیل آدمیان
در کربلاست ...
و آنجا در جوار حسین بن علی برای یاران و عاشقانش " زیارت ناحیه " میخواند ....
آه صبر کن عزیزِ من .... بگذار من هم بیایم .... عازمم .. عازم کربلای دلم
آری دل ِ من نیز با بال عشق ؛ پرواز از سر گرفته وُ عزم سفر کرده ...
اجازه بده : من هم بیایم
و طنین صدای زیباااااایت گوش جانم را بنوازد ...
اجازه بده بیایم و از نور وجود نازنینت بهره مند گردم
اجازه بده بیایم و در دریای بی انتهای تو غرق گردم ...
غرق در اقیانوس مهر و عطوفتت ..
اجازه بده عشق آسمانیه من :
تا بیایم و بوسه بر قدمگاهت ، بر خاک کربلا بنهم
بابای آسمانی ام : اجازه بده بیایم و مروارید های روی گونه هایت را بردارم
و بوسه بر دانه دانه ی اشکهایت بگذارم
مهدی جان حتم دارم که روزی میرسم به تو ....
سلام جانِ من ...
سلام عزیز دلم
آقای من
چندگاهی ست
عجیب دلتنگم و دل شکسته
دلتنگِ تو و
دلشکسته از اهل زمین
اما دل آرام میشوم به حضورت فدایت شوم
این روزها بارها خواستم بنویسم برایت ولی نشد
بارها خواستم با هدیه ات خویتش را آرام سازم
با تنها چیزی که همیشه و در هر شرایطی باعث آرامشم میشود
با این قلم که در دستان نازنین توست و من دست بر روی دستان گرمت مینهم
و همراه با تو قلم را میگیرم و مینویسم ....
و یـــــــــا چشمانم روی صفحه ی کیبرد به دنبال انگشتانت میدود
انگشت جای انگشتانت میگذارم
و حرف ، حرف واژه هایی که میفشاری ، میفشارم
و هر آنچه را در گوشِ دلم میخوانی ، میخوانم و مینویسم
مولایم :
تمام عشق و تمام شور و شوقم
همین شنیدن صدای گرم و پرطنین توست
که گاه گاه برایم از عشق میخوانی و من مینویسم شان ...
ولی ....
ولی روزهایی ست که دستانم یاری نمیکنند عزیزم ...
روز ترویــــــه :
هشتم ذی الحجه روز ترویه است و این روزی است که حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.
علت نامگذاری
ترویه در لغت به معانی زیر آمده است :
سیراب کردن ، سیراب گردانیدن ، کسی را بر روایت شعر داشتن ، در کاری اندیشه کردن اندیشیدن ، در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب (لغت نامه دهخدا)
در علل الشرایع در سر نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق (ع) که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟
حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر همین، روز هشتم را روز ترویه نامیدند. [1]
باز نقلی دیگر آمده است که زمانی که ابراهیم علیه السلام مأمور شد خانه کعبه را بسازد مکان آنرا نمی دانست در نتیجه خداوند جبرئیل سلام الله علیه را نازل کرد تا مکان خانه را برای ابراهیم مشخص کند و خداوند تعالی پایه های کعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالاسود نیز نازل شد. سپس ابراهیم برای کعبه دو در قرار داد، دری در سمت مشرق و دری در سمت مغرب که مستجار نامیده می شود. وقتی ساخت کعبه به اتمام رسید ابراهیم و اسماعیل حج بجا آوردند و جبرئیل در روز هشتم ذی حجه (روز ترویه) بر آن دو نازل شد و گفت برخیزید و آب جمع آوری کنید، چون در زمین عرفات آبی وجود ندارد. بهمین دلیل این روز، روز ترویه (یعنی ذخیره کردن آب) نامیده شد. سپس ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را محلی امن قرار بده و اهل آن را از میوه ها بهره مند کن...
(سوره ابراهیم/35)
امام صادق (ع) فرمود: منظور از بهره مندی از ثمرات، ثمره قلوب یعنی محبت مردم و تمایل آنها نسبت به مکه است تا بسوی آن بروند.[2]
همانطور که آشکار گردید وجه تسمیه یوم الترویه یا روز ترویه در کلام امامان معصوم برداشتن و ذخیره نمودن آب در روز هشتم ذی حجه می باشد.
منزلت روز ترویه
روز ترویه یکی از ارزشمندترین روزهای زمان برشمرده شده است که خود آداب و اعمال مخصوصی دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای تبارک و تعالی از هر چند چهار شماره برگزید،
از فرشتگان: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل
و از پیغمبران چهار نفر برای مبارزه بوسیله شمشیر: ابراهیم و داوود و موسی و من
و از خاندانها چهار خاندان که فرمود: خاندان آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید
و از شهرها چهار شهر برگزید و فرمود: سوگند به تین و زیتون و طورسینین و این بلد امین پس مقصود از تین مدینه است و از زیتون بیت المقدس و از طورسینین کوفه و از بلدامین مکه
و از زنها چهار زن برگزید: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه سلام الله علیها
و از اعمال حج چهار عمل را برگزید: قربانی کردن و صدا به لبیک بلند کردن
و احرام و طواف و ازماهها چهار ماه که ماههای حرامند برگزید: رجب و شوال و ذی القعده و ذی الحجه
و از روزها چهار روز برگزید: روز جمعه و روز ترویه (هشتم ذی حجه) و روز عرفه و روز عید قربان.[3]
وقایع این روز
در این روز؛ فرستادن نامه امام حسین علیه السلام به کوفه پس از شهادت مسلم بن عقیل.
مورخین خروج اما حسین علیه السلام از مکه به سمت کوفه را هشتم ذی حجه یعنی روز ترویه نگاشته اند.
----------------------
1-علل الشرایع ج 2 ص 399 باب 171
2-قصص النیاء ص 193
3- خصال ترجمه مهری ج 1 ص 249
----------------------
التماس دعــــــا
وصیت امام باقر علیهالسلام :
ﻫﺬﻩ ﺍﻟﻮﺻﻴﺔ ﻟﻮﻟﺪﻩ ﻭ ﻭﺻﻴﻪ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻗﺎﻝ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﻳﺎ ﺑﻨﯽ ﺍﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﺒﺄ ﺛﻠﺎﺛﺔ ﺃﺷﻴﺎﺀ ﻓﯽ ﺛﻠﺎﺛﺔ ﺃﺷﻴﺎﺀ:
✏ ﻓﺮﺯﻧﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺨﻔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ:
ﺧﺒﺄ ﺭﺿﺎﻩ ﻓﯽ ﻃﺎﻋﺘﻪ، ﻓﻠﺎ ﺗﺤﻘﺮﻥ ﻣﻦ ﺍﻟﻄﺎﻋﺔ ﺷﻴﺌﺎ ﻓﻠﻌﻞ ﺭﺿﺎﺀﻩ ﻓﻴﻪ،
✏ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺘﺶ ﻣﺨﻔﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﻃﺎﻋﺘﯽ ﺭﺍ ﮐﻢ ﻣﺸﻤﺎﺭ؛ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻭ ﺧﺒﺄ ﺳﺨﻄﻪ ﻓﯽ ﻣﻌﺼﻴﺔ، ﻓﻠﺎ ﺗﺤﻘﺮﻥ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﻌﺼﻴﺔ ﺷﻴﺌﺎ، ﻓﻠﻌﻞ ﺳﺨﻄﻪ ﻓﻴﻪ،
✏ ﻭ ﻏﻀﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻣﺨﻔﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺼﻴﺘﯽ ﺭﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺸﻤﺎﺭ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻭ ﺧﺒﺄ ﺍﻭﻟﻴﺎﺀﻩ ﻓﯽ ﺧﻠﻘﻪ ﻓﻠﺎ ﺗﺤﻘﺮﻥ ﺃﺣﺪﺍ، ﻓﻠﻌﻠﻪ ﺫﻟﮏ ﺍﻟﻮﻟﯽ.
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺨﻔﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻣﻨﻤﺎ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ.
- ﮐﺸﻒ ﺍﻟﻐﻤﺔ، ﺝ 2، ﺻﺺ 361-362؛ ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 75، ﺹ 187، ﺡ 27.
امام باقر (ع) :
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد.
نام : محمد
لقب : باقرالعلوم، الشاکر لله، هادى، امین و شبیه است، و لقب اخیر به خاطر شباهت آن حضرت به پیامبر(ص) است
نام پدر : حضرت امام سجاد (ع)
نام مادر : ام عبدالله فاطمه دختر امام حسن مجتبى(ع)
محل دفن : قبرستان بقیع
در چنین روزى مصادف با دوشنبه، در سال 114 هـ امام باقر(علیه السلام) توسط هشام بن عبدالملک مسموم و شهید شد[1] در شب شهادت به امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «من امشب جهان را بدرود خواهم گفت. هم اکنون پدرم على بن الحسین را دیدم که شربتى گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سراى جاوید و دیدار حق بشارت داد». در روایت دیگرى فرمودند: «اى فرزند گرامى، مگر نشنیدى که حضرت على بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد: «اى محمد بیا، زود باش که ما انتظار تو را مى کشیم».
آن حضرت چندین روز و به قولى سه روز در حالت درد از اثر سم به سر مى بردند تا به شهادت رسیدند. فرداى آن روز بدن مطهر و پاک آن دریاى بیکران دانش خدایى را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبى و امام سجاد(علیهما السلام) به خاک سپردند. [2]
آن حضرت هشتصد درهم براى تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود. حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: پدرم فرمود: «اى جعفر، از مال من مقدارى وقف کن براى ندبه کنندگان که ده سال در منى در موسم حج بر من گریه کنند، و مراسم ماتم را تجدید نمایند».[3]
آقا و مولایمان حضرت باقر(علیه السلام) در کربلا شرف حضور داشت. شب یازدهم، بازار کوفه، کنار سرهاى مطهر، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن على(علیه السلام) و اسارت عمه هایش مى شد، اشک از چشم مبارکش مانند درّ جارى مى گشت.
خدا بزرگ است چنانکه در اندیشه نمی گنجد
و ستایش بسیار مخصوص اوست
خدایى که به کرمش بر من منّت نهاد،
و به احسانش زیارت سرورانم را آسان نمود
و از زیارتشان محرومم نکرد،
برگزیده ای از زیارت ائمه بقیع (ع)
----------------------
برگرفته از کتاب تقویم شیعه عبدالحسین نیشابوری
[1]. توضیح المقاصد: ص 29. فیض العلام: ص 110.
[2]. کافى: ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات: ص 141. فیض العلام: ص 110. انوار البهیة: ص 69.
[3]. کافى: ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات: ص 141. فیض العلام: ص 110. انوار البهیة: ص 69.
----------------------
التماس دعـــــــا
" بســــم رب الشُّهـــَـــــــــــداءِ و الصِدّیقیـــــــــن "
• دخترِ خط مقــــــدم!
موضوع: دفـاع مقــــــدس
نویسنده: زهرا رضاییان
منبع: چارقد
«اولین مجروحیت من بر میگردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچههای رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها به گروه امدادی، بیسیم زدند که آمبولانس اعزام کنند؛ ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد، راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمیتوانست دوباره اعزام شود؛ برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم.
وقتی به آنجا رسیدم، با صحنه تکان دهندهای روبرو شدم. همه بچهها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس میکشیدند، آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمیآمد.
در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لبهای خشکیدهاش را تکان داد و گفت: امدادگر ... گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس ... گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمندهها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون میآمد، جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید. من رانندگی میکنم.
از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد، اینکار را انجام داد که با روشنشدن چراغ آمبولانس، عراقیها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمیشنیدم. فقط احساس کردم شکمم میسوزد.
وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم، آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: «این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته ...». آن وقت بود که بیهوش شدم.
بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و رودههایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند، علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.
نمیدانم چند روز طول کشید، ولی روزی که میخواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند، دیدند نایلونی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان میگفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید، گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند: آقای دکتر ایشان زندهاند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند، مرا به اتاق عمل منتقل کردند» ...
این جریان اولین مجروحیت زنی است که امروز در یک خانه 50 متری در آلودهترین نقطه تهران دارد بی سر و صدا زندگیاش را میکند؛ بیآنکه ادعایی داشته باشد ... زنی که در روزگار جوانیاش با هزار هزار آرزو در دل، جانش را میگیرد کف دستش و میرود جبهه؛ آنهم توی خط مقدم و میشود آرپیچیزن و تکاور ...
زنی که وقتی توی عملیات والفجر یک در منطقه فکه دشمن بعثی لعین، منطقه را زیر آتش بمباران شیمیایی میگیرد ماسکش را از صورت بر میدارد و بر صورت مجروحی که در حال مداوایش است میگذارد تا شیمیاییشدن را به جان بخرد، اما جان انسان دیگری را نجات بدهد ... حالا هم امروز خودش با عوارض دردناک « گاز خردل شیمیایی» دست و پنجه نرم میکند، اما هیچ ادعایی ندارد ... میگوید: « از کسی هم انتظار ندارم. وظیفه ای بوده که انجام دادم» ...
آنقدر خاطره برای گفتن دارد که اگر روزی بالاخره وزارت ارشاد از خواب گنجشکیاش بیدار شود و ناگفتههای او را به دست چاپ بسپارد، بسیاری از زوایای پنهان جنگ برای من و تو که آن روزها را یا ندیدهایم یا اگر دیدهایم، کمتر به خاطر داریم؛ آشکار شود ...
به یقین زنی که هم امدادگر بوده، هم تکتیرانداز و هم آرپیچیزن و روزگاری را در کنار شهیدی بزرگوار چون شهید حاج محمد ابراهیم همت برای دفاع از این دین و سرزمینش جنگیده، خیلی چیزها برای گفتن دارد؛ اما نمیدانم چرا وزارت ارشاد بعد از این همه مصاحبهای که با او کردهاند، باز هم در چاپ خاطراتش تعلل میورزند ...
نمیدانم من جای او بودم، چه میکردم؟ ... فقط میدانم او خیلی بزرگ است، بزرگتر اینکه بتوانم درکش کنم. از او برایت گفتن این بار،
" او که شهید زنده دیگری است در میانمان ... " بنشین و فکر کن.
خودت را برای لحظهای بگذار جای او؛ جای او؛ جای آمنــــــه وهاب زاده....
ببین اگر تو، او بودی؛ با شرایطی که دارد، چــــــه میکردی؟ ...
(¯`’★•♥♥* اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین *♥♥•★’´¯)
(¯`’★•♥♥* اللّهم عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه *♥♥•★’´¯)
(¯`’★•♥♥* اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین *♥♥•★’´¯)
امام جواد علیه السلام :
ثَلاثُ خِصالٍ تَجتَلِبُ بِهِنَّ المَحَبَّةَ: اَلنصافُ فِى المُعاشَرَةِ و َالمُواساةُ فِى الشِّدَّةِ وَ الاِنطِواعِ وَ الرُّجوعُ إِلى قَلبٍ سَلیمٍ؛
با سه خصلت، محبّت (دیگران) به دست مى آید: انصاف در معاشرت، همدردى (با دیگران) در سختى ها، و بازگشت به قلبى پاک.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص82، ح77
ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ :
ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﺎ ﻭﻳﮋﮔﻲﻫﺎﻱ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭﻱ ﺩﺭ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻲ ﻛﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﺭ ﺷﻴﻌﻲ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺍﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻄﻲ ﻏﻴﺮﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺗﺮ ﻧﻴﺰ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﭼﺎﻟﺸﻲ ﺟﺪﻱ ﻧﺸﻮﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﺎ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﻲ ﺧﻮﻳﺶ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻟﺪﻧﻲ ﻭ ﻏﻴﺒﻲ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﻜﺸﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﺻﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻄﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﻮﻋﻲ ﻏﻴﺒﺖ ﺍﺯ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻲﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﻨﺪ، ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻲ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ 5 ﺳﺎﻟﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺳﻴﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻤﺎﺭﻱ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﻤﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺧﻮﺍﺹ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻭ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻋﻠﻤﻲ ﻭ ﺭﻭﺣﻲ ﻭﻱ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﻌﺪﻱ ﭼﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻱ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﮕﺮﻱ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﺎ ﻏﻴﺒﺖ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻧﻲ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻣﺮﻩ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻋﺪﻡ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺼﺮ ﻏﻴﺒﺖ ﺻﻐﺮﺍ ﻭ ﻛﺒﺮﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻧﻴﺰ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﺗﻮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﻮﺧﺖ.
/ امام جواد علیه السلام و بازسازی اندیشه امامت /
* ﻫﺸﺘﻤﻴﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ (ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺭﻭﻳﺖ ﺟﻤﺎﻝ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻟﺎﺋﻤﻪ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﻞ ﻭ ﻫﻔﺘﻤﻴﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻤﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺳﭙﺮﻱ ﻣﻲﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﺎﺷﺎﻧﻪ ﭘﺮﻓﺮﻭﻏﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺯﺍﻥ ﻧﺴﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻲ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺭﺩ ﻃﻌﻨﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﮔﺎﻩ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻴﺰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻜﺘﻮﺏ «ﺣﺴﻴﻦ ﺍﺑﻦ ﻗﻴﺎﻣﺎ» ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩ.
ﺍﻭ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ «ﻭﺍﻗﻔﻴﻪ» ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﺪ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﺷﻲ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﭘﺎﺳﺦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﮕﺎﺷﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻲﺩﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻃﻮﻝ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻱ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻞ ﺟﺪﺍ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻃﺒﻖ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺳﺎﻝ 195 ﻫﺠﺮﻱ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻋﻴﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﻫﻢ ﺭﺟﺐ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻣﺘﺠﻠﻲ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ «ﺳﺒﻴﻜﻪ» ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ «ﻣﺎﺭﻳﻪ ﻗﺒﻄﻴﻪ» ﻫﻤﺴﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ (ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ) ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺁﻓﺮﻳﻨﺸﻲ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻭ ﻣﻨﺰﻩ ﺩﺍﺷﺖ.
ﻣﺮﺗﺒﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﻲ ﻭﺍﻟﺎﺗﺮ ﺑﺨﺸﻴﺪ. ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺗﻤﺎﻣﻲ ﺷﺎﻳﻌﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺭﺍ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺯﺩﻭﺩ. ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ، ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺣﻖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﻮﺩﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺎ «ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ» ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺯﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻮﻟﻮﺩﻱ ﻛﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺁﺛﺎﺭﻱ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻜﺘﺐ ﻋﻠﻤﻲ، ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩ ﺧﺎﺹ ﺑﺨﺸﻴﺪ. ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﭘﺎﻳﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺗﻠﺎﺷﻬﺎﻱ ﭼﺸﻤﮕﻴﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻓﺮﻭﻏﺶ ﺗﻠﺎﺷﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺧﻠﻔﺎﻱ ﺑﻨﻲ ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻏﺎﻓﻠﮕﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.
/ امام جواد علیه السلام و راز شهادت /
نام: محمد
لقب: جواد
نام پدر: حضرت امام رضا ع
نام مادر: سکینه
مدت امامت: 18 سال
مدت عمر: 25 سال
محل دفن: کاظمین
امام محمد بن علی التقی (ع) ملقب به " جواد " بود. این لقب از آن سوی به ایشان داده شد که ایشان در طول عمر کوتاه اما با برکت خویش به درخواست کنندگان پاسخ مثبت داده و آنها را از درگاه کرمش ناامید بر نمی گرداند.
امام جواد (ع) پس از آنکه با ام فضل، دختر مامون عروسی کرد از بغداد به مدینه بازگشت و تا سال 220 در مدینه اقامت داشت.
در روز آخر ماه ذی القعده سال 220 هـ امام جواد(علیه السلام) به زهر معتصم به شهادت رسیدند، و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال و سه ماه و 12 روز گذشته بود.
[ در شهادت آن حضرت 5 ذى القعده، 11 ذى القعده[1]، 5 ذى الحجه سال 219 هـ [2]، 6 ذى الحجة[3]، 25 ذى الحجة هم گفته شده است.]
بعد از شهادت حضرت رضا(علیه السلام)، مأمون جواد الائمه(علیه السلام) را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمود. پس از مدتى که آن حضرت از سوء معاشرت مأمون بسیار ناراحت بودند براى حج به مکه تشریف بردند. سپس به مدینه رفتند و در آنجا بودند تا مأمون به درک واصل شد و معتصم برادر او خلیفه شد.
معتصم حسادت خاصى نسبت به آن حضرت داشت، و آن امام معصوم(علیه السلام) را به همراه ام الفضل به بغداد احضار کرد. آن حضرت در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود در مدینه امام هادى(علیه السلام) را امام بعد از خود معرفى کردند و ودایع امامت را تسلیم ایشان نمودند و در 28 محرم سال 220 هـ وارد بغداد شدند. ام الفضل به تحریک عمویش معتصم و به قولى جعفر بن مأمون، امام(علیه السلام) را در سن 25 سالگى مسموم کرد.[4]
پرورگارا درود فرست بر محمد بن علی
که نشانه و نمونه اعلای تقوا و خدا پرستی است
----------------------
برگرفته از کتاب تقویم شیعه عبدالحسین نیشابورى
[1] . بحار الانوار: ج 50 ص 11، 12، 14، 15، 17.
[2] . تتمة المنتهى: ص 300.
[3] . شرح احقاق الحق: ج 12 ص 414 ـ 416 .
[4] . خلاصه اى از قلائد النحور: ج ذى القعده، ص 279.
----------------------
التماس دعا
یا جوادالائمه
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد و به گوشه دامن مکان کند
می خواهی آب آب بگویی نمی شود
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد
تا بام می شود سر سالم تری رسید
با شرط این که این لبه در امان دهد
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد
♡ سلام سید مَهدی ام ♡
آقا جان جایی شنیدم که تو برای ظهور شــــیعه نمیخواهی .. مسلمــــان نمیخواهی
" تــــــــو تنهـــــــــــــا ♡ مُحِـــــبّ ♡ میخواهی "
آتــــــــــش گرفتم این جمله را که شنیدم :'(
میگفت : برای زمینه سازی ظهور : همین بس که ♡ محبّ مَهدی ♡ بسازیــــد
♡ محب : عاشــــــق ♡
.
.
امامم : عزیزم : مولایم : آقا جــــــــان : بمیرم مولاااااااااا ،
تو تنها محب میخواهی و هنوز نیــــــــــــــــــافته ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
من نباشم که ببینم تو با این همه عشقی که به ما داری
با این همه محبتی که به جهانیان داری هنوز کسی عاشقت نیـــــــــــــــست !!!!!!!!!؟؟
نه جانم به فدایت ... این گونه نیست !!! مگر میشود ؟؟؟
نه آقای من .. صبر کن ... دوستت داریم ..
عاشقات هستیم مَهدی ام ... اما هنوز ، شاید ، فقط ، بلد نیستیم عشق درون سینه ی مان را بـــازگوییم ...
مولای من : ای عزیزتر از جانم ، فقط اجازه بده
تا عشق آسمانی تورا از این قفس سینه رها کنم و به جهانیان نشان دهم تا عاشقت شوند ...
تو بخوان برای دلـــــــــم ...
من قول میدهم با عشقی سرشـــار
واژه هایت را که برای قلب کوچکم میخوانی
بر روی هرصفحه ای در این سو و آن سو روانه میکنم
و بر تمام عالمیان عشق تورا میبارانم ...
تو بر من ببــــــار عزیـــــزم ..
ببـــــــــــــار ...
اجازه بده " من ، تــــــو شَوَم " و از این مــــــن ، رهــا شــــــــوم
من هایم ، تو باشد ، به غیر تـــــو را ، نخــــواهم ....
دحوالارض است و شب است و دلم بهانــــه میگرد
کسی ولی گریه هایم را نمیبیند ...
امشب مرا چه شده!! نمیدانم !!!
به حتم تو بهتر از من میدانی مرا چه شده
آقا من این سنگینیه دل را
جز با تو و معبود با هیچکس نمیتوانم گفت ...
آقا تو را به خـــــدااااااا یک نگاهی کن
تو خـــوب میدانی : مرا همین یک نگاهِ تو کافی ست ...
مولا دگر چشمان من سویی ندارند
جانا دگر من در بدن نایی ندارم ...
بغض گلو گیرم خدا امشب عجیب است
شعرم خدا با اشک و آه امشب عجین است ...
اصلا چه دارم مینویسم؟ چیست؟ از کسیت؟
آقا فقط میدانم اینها ، هرگز ز من نیست ...
مَهدی بیا ، قلبم دگر تاب تپیدن هم ندارد
ای جانِ من : مَهدیِ من ، رخ بِنْمای این زینبت دیگر توان ایستادن هم ندارد ...
ای سید و مولای من عشقت درون سینه ام غوغایی به پا کرده
این عشق آسمانیه تو آنقدر بزرگ است ، قلبم براش کوچک و تنگ است ...
میکوبد این عشق خود را به دیوار و درِ قلبم
راه رهایی میجوید او برای بیرون زدن از قفس قلبم ...
میکوبد و دردی میان سینه میپیچاند مرا در خود
اما این دردِ عشقِ توست سید مَهدی ام شیرین و زیباست از برایم ...
عزیزم : دحوالارضِ من :
همین حضور و ظهور تو در قلب کوچکِ من است بابای آسمانی ام
دحوالارضِ من نگاه عاشقانه ی توست : عشقِ من
♥♡ سلام بر تو ای آفتـــــــاب روشنــــایی بخش ... ♡♥
سلام بر تو ای امام غائب از نظر !!!
....
...
نههههه چه میگویم!!؟؟؟
باید بگویم :
سلام بر تو ای امام حــــــــاضر در قلبها و دیده های از زمین به آسمــــــان رسیده...
.
.
آقای من : آخر چرا از کودکی برای ما اینگونه جا انداخته اند که تو غائبــــی؟؟!!!
چرا همیشه این انسان دو پا ، ندیده هایش را پای نبودن میگذارد ؟؟!!!
چرا نگشتن ها و چشم بستن هایش را پای ندیدن میگذارد؟؟!!
چرا گوشه ای نشستن ها و برای رفع تشنگی : چشم به آسمان دوختن ها و دهان باز کردن به امید آمدن باران از آسمان را بی هیییییچ تلاش به حـــــاضر نبــــــودن تو تعبیر میکنند !؟؟!!؟!؟!
آخر چرااااااا مولای من ؟؟!!
این چه رسم انسانیت است !!؟؟؟!!!
این چه رسم ادعای عاشقی ست ؟؟؟!!
.
.
تو که حاضرترین فرد ، میان جمعِ ما به اصطلاح حاضرانِ زمینی هستی !!
تو که هســـــتــــــــی!!!
تو که هرگــــــــز ، حتی لحظــــــــــه ای در این سالها و قرن ها ، غیبت نکرده ای !!!
پس چــــــــــــه میگویند این زمینیان ؟؟!!!
پس چه می انگارند ؟؟!!!
کجا به دنبال تو میگردند که نـــــمی یابَندَت؟؟!!!
.
.
.
شاید از شدّت حضور است که حاضر بودنت حس نمیشود !!
آری... شاید از شدت این حضورِ مــــــداوم است عشقِ من ...!
آری...
همچون خورشید که صبح تا غروب که میتابد کسی حواسش نیست که نور می گسترانده بر زمین و روشنایی میبخشیده ، تازه غروب که میکند میفهمیم رفته... و تیرگی و تاریکی شب غالب شده ، حالا نیاز به روشنایی های مصنوعی داریم برای ادامه زندگی ....
آری خورشیدِ عالم تابِ من ....
تو قرن ها ست غروب نکرده ای که کسی این طلوع و نور و روشناییِ مداومت را درک کند ...
من به فــــــــدای تمام بــــــودن ها و حضور عاشقانه ی مداومَت ...
زینبَ ت به فـــــــدایت سیــــد مــَـــهدی ام ...
به نام او ... بِسمِ الله الرّحمٰن الرّحیم ..
السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر ... السلام علیک یا بنت فاطمة و خدیجه ..
سلام بر تو ای بانوی آب و آفتاب ...
سلام تنها بانوی با کرامت ایران ..
سلام ای عزیزٍ دلٍ برادرت رضـــــا ..
سلام معصـــــومه ام..
تو که زینب بوده ای برای رضـــــــایَت ..
تو ای نازنین دخترِ موسی کاظم ..
بانو چقدر دلتنگ حرمت بودم
ممنونم که مرا به حضور طلبیدی
ممنون بزرگ بانوی ایران و اسلام که اذن دخولم دادی
چه زیبا آستانی داری عزیزم ...
از دورها که گنبد طلایی رنگت را دیدم
به نشانه ی ادب و احترام و عشق ، دست بر سینه گذاشته
سلامی از اعماق جان ، از روی شوق دادم و تشکری شورانگیز بخاطر دعوتت در این روز عزیز ...
هرچه نزدیکتر میشدم : سر به پنجره و نگاهی به آسمان ، قطره اشکِ شوقی و : شکراًلله ...
.
آری باز منم مزاحم همیشگی ... همان که یا با جسم سرد زمینی و یا گاه با مرغ دل پر میگیرد حوالیِ آستانِ مقدس تان ...
از بارگاه تو تا بارگاه مولایم ... گاه بر این گبند طلایی رنگ و گاه بر آن گنبد آسمانی ..
.
از حرم تا به حرم را همیشه برای حسین بن علی و ابالفضل شنیده بوده ایم ...
آری من کربلا ندیده ام
ولی
از قم به جمکران
برای من از حرم تا به حرم در شِبهِ کربلای ایران است
اجازه دهید کبوتر دلم جاده اش همیشه در آمد و رفتِ این دو گنبد باشد..
.
بانو ببخش ، مَهدی جان ببخش که این دل بهانه گیر ، گاه و بی گاه : دلتنگتان میشود و عزم سفر میکند
این دل همه را عاسی کرده .. باید بگیرمش در قفسی محبوسش کنم ..
قول داده ام دگر بهانه نگیرم ، دگر دَمی نزنم :-(
باشد برای زبانم قفل میگیرم ..
اما برای دلم حتی قفس چاره ساز نیست ...
الا ای جانانِ من ... میان قم-جمکران محبوسم کنید ..
یا فاطمه جان : این جمعه ای که طلبیدی منه روسیاه را به حضور
اصلا برای بازگشت میلی نداشتم .. انگار که این آخرین دیدار است :'(
شاید دنیا و این جسم زمینی مهلتم ندهد دوباره بیایم
اینبار وقتی خواستم به سمت جمکران بروم اول بار بود که بی اختیار خداحافظ گفتم ولی بی تأمل دوباره به امید دیدار گفتم و زیارتی دوباره را به زودی طلب کردم ...
.
حالا جاده ای آسمانی را بر روی زمین طی میکنم
از حرم تا به حرم ...
گاهی نگاهی به پشت سر و گاهی به رو به رو
گاهی به فاطمه معصومه و گاهی به مَهدی زهرا
میم.میم (معصومه.مَهدی)
نزدیک میشوم به مسجدی آسمانی بر رو زمین ...
♡♥ سلام بر مولایــم .. ♥♡ این را دورتادور میدانی به نام میدان آل یاسین در حوالیِ مسجد جمکران دیدم
آرام بگیر قلبِ کوچکم ... آرام بگیر ...
چه حس کرده ای که اینگونه تپیدن گرفته ای !!!
صل الله علیک یا بقیة الله فی ارضه ..
آقای من سلام ...
سلام عشقِ آسمانی ام ...
سلام تپش های قلبم ...
...
لیلای من سلام .
مولای من :
مسجد جمکرانت در نظرم زیباترین و رویایی ترین و آرمانی ترین قطعه ی زمین است ...
آسمان در آنجا پیداست ... جمکرانت بر روی زمین بنا نشده ،
به گمانم بر روی ابرها بنا نهاده ای عزیزم ... شوق پرواز میگیرد دلم میان این زمینِ آسمانی ...
دلم میخواهد ، تا به صبح ، در حیاط ت از این سو به آن سو پر بزند ...
چه آرامشی میدهد نمازت در این بارگاه : سید مَهدی ام ...
بر ابرها سوار میشوم و بر روی بام آسمانی رنگت فرود می آیم ..
شکرت خدای من ...
شکرت که مَهدی دارم ...
.
سید من ... مولای من ... مگیر این عشق را از دلِ من
الهی دلِ شکسته ی ما را انیس و مونس باش...
بابای آسمانی ام سلام ...
سلام عزیزِ من ...
مولای من ... فدایت شوم
امروز لبخند نازنینت را حس کردم عزیزم
از آرامشت امروز آرام بودم و خرسند
سالروز میلاد دختر عزیز موسی بن جعفر بر تو مباااااارک مَهدی ام ...
چه بانوی با کرامتی ست عمه جانت مولای من ...
...
...
آقای من تو که در جوار فاطمه معصومه سکنی' گزیده ای مرا نیز دعوت کنید ..عجیب دلتنگ تان هستم ...
.
.
راستی پدر آسمانی ام :
امروز را روز دختر نام نهاده بودند
بابا ؟؟ به دخترانت هدیه نمیدهی ؟؟
نمیشود امشب روی ماهت را ببینیم بابا ؟؟
آغوش گرمت را میخواهم بابای آسمانی ام ...
زیبا ترین آواز برایم صدای پر طنین توست
صدای قدمهایت ..
فدایت شوم ..
زیبا ترین نغمه را آن لحظه ای خواهم شنید
که از سفر طولانی ات بازگردی و ندای اناالمَهدی ات تمااااام جهاااان را پر کند ...
عزیزترینم آن روز را به انتظار ایستاده ام و لحظه شماری میکنم ...
بابای مهربانم
چه بی اندازه زیباست لحظه ی آمدنت
وای که چه میشود اگر اجازه دهی بیایم و عاشقانه به نظاره ات بنشینم ...
بیایم و قدمگاه آمدنت را بوسه باران کنم ...
و بیایم و برایت (ای عزیزِ سفر کرده ام) آب و نان و چشم روشنی بیاورم ...
بیایم و دسته گلهای نرگسم را با تمام عشق تقدیمت کنم ...
و ای کاش بیایم بابای مهربانم و گرد سفر از روی چون ماه تابت پاک کنم و بوسه بر دستان پر مهرت بکارم ...
آری عزیزم تو حاضری در تمام لحظه هایمان ... اما حالا دگر باید از حضور به ظهورت برسیم ...
آقای من تو بهترین و زیباترین لحظه های زندگی ام هستی ..
میشود امشب کمی به قانون زمین
بیایی و دخترکان زمینی ات را در روز دختر به دیداری و نوازشی و لبخندی و آغوشی پدرانه مهمان کنی ؟؟؟
امشب در این شبه جمعه :
عاشقانه تر منتظر آمدنت می مانم بابای آسمانی ام ...
تا صبح کنارِ جاده ی انتظار با دسته گلهای نرگسی سپید به انتظار مینشینم تا بیایی و عبای آسمانی ات را بر سرم بکشی ....
به فدای آرامشت عزیزم که آرام کرده ای قلب کوچکم را ... بیااااا...
مولا دلم برای تو پر میزند بیا
مولا کنار قافیه هایم بیا بیا
من در کنار تو و تو در کنار من
من مجنون تو و تو لیلای من
تو در کنارِِ من و من در کنارِ تو
تو تمامِ عشقِ من و من غلامِ تو
من پر زدم به سمتِ تو و تو به سویِ من
من قلم شده ام از برای تو و تو همه دل واژه هایِ من
تو دلیلِ بــــودنِ من ، من نبــــودن تو... :'(
تو کلامِ من ، من کلامِ تو
تو نوایِ من ، من نــوایِ تـــــو
تو بهارِ من ، من خزانِ تو
تو جهانِ من ، من نه ذره ای از برایِ تــــــو
تو طلوعِ من ، من غروبِ تو
تو آسمانِ من ، من خاکِ پــــــای تـــو
تو لیلایِ من ، من مجنونِ تو
تو نگارِ من
تو عزیزِ من
تو دریایِ من
تو اذانِ من
تو نمازِ من
تو قنـــــوتِ مــــن
تو رکوعِ من
تو سجودِ من
تو شروعِ من
تو پایـــــانِ مــــن
تو آرامشم
تو سیــــّـد و مولااااااای مــــــــن
امضاء : زینبِ مَهدی
امضای صاحب اصلی این واژه ها و سروده ها : سید مَهدی قائم آل محمـــّـد (ص)
♥♡♡♥♥♡♡♥♥♡♡♥♥♡♡♥
♥♡♡♥ آقا ببین چگونه به شعــــــر افتاده واژه هام ♥♡♡♥
♥♡♡♥ آقا از آنِ توست همه عاشقـــــانه هام ♥♡♡♥
من با حضور تو زنده ام مولاااا ...
غیبت را گذاشته ام برای آنانی که می انگارند نیستی ..
در حضورت زندگی میکنم ...
هر بار صدایت زدم : ندایی آمد : حاضر ...
آقا اجازه : من نیز حاضرم : در کلاس درس عشق ...
سلام بر تو مولای من ...
سلام عزیزِ من ...
دوباره باز هم این جمعه هم گذشت ... به شنبه رسید..
جانِ من .. تو باز هم نیامدی ..
دوباره من ، آن منی نشدم که تو میخواهی ...
دوباره این جمعه هم ، لایق دیدارت که نبودم هیچ ..
لایق کمی خوب شدن هم نبودم انگار ...
لایق کمی شاد کردن قلب نازنینت نیز نبوده ام ...
آقای من ...
چه بگویم از این جمعه هایی که مدام در حال گذر است ..
و من هر روز پیر تر میشوم در فراقت و ... سه نقطه چین ...
مَهدی ام ... تو تنها درمان همه دردهایم هستی ...
اما هیچ طبیبی این را نخواهد فهمید ...
که درهای من جز به دست تو درمان نمیشود ...
نام تو کمی تسکین قلب بی قرارم میشود ...
بیا ای طبیب دل بی قرارم ...
بیا تا کمی چشمان بی فروغم نوووور بگیرند ...
همه دلخوشی ام بر روی زمین همین بردن نام زیبای توست ...
همه آرامش قلبم همین نام و یاد توست ...
همین نوشتن های برای توست که کمی آرامم میکند ...
همین نوای دل انگیز صدایت ... که در گوشم میخوانی ..
همین واژه هایی که بر قلبم فرو میریزی و منه کمترین بر روی صفحه ای جاری میکنم ...
تا بخوانند آنانی که عشق تو در سینه دارند ...
تا سرریز شوند از عشقت هر دم ...
تا تپش های هر قلب مَهدی شود و بتپد بی قرارانه برایت ...
این واژه ها که از من نیست ..
پس حتما از قلب تو بر قلب عاشقانت خواهد نشست ....
♥♡ السلام علیک یــــــا اباصــــــالح المَهـــــدی ادرکنـــــی ... ♥♡
(م.ح.م.د)
سلام بهترینم ...
سلام نفس های هر روزه ام ...
سلام تمام هستیه من .. مولاااااا جان ...
سلاااااام امامم ...
چرا آقای من ....
چرا سالها که نه .. هزاره ها که نه .. قرررررنهاست ز بردن نامت مَحرومم ؟؟! ......
چه بی لیاقتم منه کمترین که قرنهاست هم ز دیدن رویِ چون ماه تابت مَحرومم (و تو در پَسِ پرده ی غیبتی) و هم ز بردن نام زیبایت تا زمان غیبتت ... .
عزیزم ... این روزها تو را باید این گونه صدا بزنم : (میم.ح.میم.دال)
یا صاحب الزمانم ... چه روزها که خیال میکردم اگر ز بردن نام زیبایت محرومم ، میتوانم "سید مَهـــــدی" بخواممت ...
خیال میکردم میتوانم این لقب سراسر نور و با شکوهت را بر زبان بیاورم ...
اما .... انگار باز هم خوش خیالی کرده ام...
چه روزها که "بابا مَهدی" صدایت زدم و گاه جوابم دادی ...
و چه بی اندازه تو مهربان و پر عطوفتی : که گستاخی ام را به رویم نیاوردی ..... بلکه ............
بابا ... : از این پس باید اینگونه صدایت کنم : بابا (سه نقطه چین) ....
باید (م.ه.د.ی) _ (میم.ه.دال.ی) صدا کنم ت ...
بابا .... نگاه کن .... هرچه میگذر به نقطه چین های نامه هایم برایت افزوده میشود ...
از حالا دگر جایِ نامِ بهترین بابای دنیا نیـــز میان نامه هایم خــــــــــالی ست...
بابا.... نگاه کن .... تمام نامه ام پر از نقطه چین شده ......
این نقطه چین ها را باید خودت بیایی و پر کنی ....
پس کی خواهی آمد ؟؟؟ آخر هرچه دیر تر بیایی به تعداد نامه های پر نقطه چینم اضافه میشود ........ آنوقت کارت درآمده است هاااا بابا ....
همین حالا هم کم نیست نامه هایی که برایت نوشته ام و پر از خالی ست ...
خالی از دست خطِ زیبایت .....
شاید آخر روزی برسد که تمام نامه ام فقط با نقطه چین ها بر شود .....
..........
......
..
بیا ..... بیا تمام آنچه برایت نوشته ام انتهایش باز مانده .... جای امضایت خالی ست ....
تمام انتهای سطرهایم باز مانده و خالی و خیس است ... باید پُر شوند .......
با دانه دانه اشک هایم ، انتهای سطرهایم ، بلور آذین شده ...
بیا بابا مَهــ.......... [گریـــــــــــــــه...]
.
بگذار لااقل برای آخرین بار بگویم :
بیا بابا مَهـــــــدی ام ....
بیا عشـــــقِ آسمـــــــــانیِ من ....
بیا بهتریــــــــــن بابای عــــــــالم ....
بیـــــــــاااااااااااااا .....................
♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡
سلام بر تو ای ماهِ تابانِ من ..
سلام ای طبیبِ دلِ بی قرارم ...
عزیزم .. ، بهارم ، ... گنه کارم آری ..
ولی دل به تو داده ام ...
من امیدم به توست
امیدم به توست مولای من
به معبود بی همتا و بر این ماه پر برکت است ..
تو ای برکت لحظه هایم .. : بیا بر منه رو سیاه امشب بتاب
من این روز ها را به عشقت خواهم نشست ...
همه امّیدم در این ماه به گرمای دستان توست بابای من ...
بیا گوش کن آقای من : تپش های قلبم ز نامت بی قرارانه : مَهدی کنان میتپد ....
ای عشقِ نا پیدای من : مگیر نام زیبایت را ز من
خورشید من : عزیزم ، بهارم : به نامت سلامی پر از نور پر از آبیِ آسمان ... میدهم بر بهاااااااار...
♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡
1.
┘◄ حضرت امام حسن مجتبی (ع) در عالم خواب یا مکاشفه به مرحوم آیت الله میرزا محمد باقر فقیه ایمانی فرمودند :
« در منبرها به مردم بگویید و به آنان دستور دهید .توبه کنند و درباره ی "تعجیل ظهورِ حضرت" دعا کنید .. »
« دعا برای آمدن آن حضرت مانند نماز میت نیست که واجب کفایی باشد و با انجام دادن عده ای از دیگران ساقط شود ؛
بلکه مانند نمازهای پنج گانه است برهر مرد و زن بالغ واجب است برای ظهور امام زمان غایب دعا کنند. »
آشتی با امام عصر ص91
2.
┘◄ امام زمان عجل الله تعالی فرجه به یکی از دوستان خود که از آن حضرت پرسیده بود:
آقـــــاجان! قربانتان بشوم,
چرابا اینکه ما این همه دعای فرج را می خوانیم شما نمی آیید؟
فرمـــــــودند:
« شما که دعای فـــــرج را نــــــــمی خوانید!
شمادعای سلامتی من را می خوانید (یعنی اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن ....) »
« شما باید دعای (الهی عظم البلا) را زیاد بخوانید »
** لطفا با هر توانی که دارید این مطلب رو منتشــــر کنیــــد **
منابع:
http://montzer2012.blogfa.com/
http://golenarges2014.mihanblog.com/
" صلوات خاصه امام زمان(عج) "
أللّهــــــــــــــــمَّ صلِّ وَ سَلِّم، وَ زِد وَ بارِک، عَلی:
بار خدایا! رحمتهای پیاپی فرست و درودهای خجسته خویش را ارزانی دار
صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبویَّة
بر امام بزرگواری که صاحب دعوت محمّدی است
وَ الصَّولَةِ الحَیدریَّة
و صولت حیدری
و العِصمَةِ الفاطِمیَّة
و عصمت فاطمی
و الحِلمِ الحَسَنِیَّة
و حلم حسنی
و الشّجاعَةِ الحُسَینِیَّة
و شجاعت حسینی
و العِبادَةِ السَّجّادِیَّة
و عبادت سجّادی
و المآثِرِ الباقِریَّة
و مفاخر باقری
و الآثار الجَعفَرِیَّة
و آثار جعفری
و العُلومِ الکاظِمیَّة
و علوم کاظمی
و الحُجَجِ الرَّضَوِیَّة
و حجج رضوی
و الجُودِ التَّقَوِیَّة
و جود تقوی
و النَّقاوَةِ النَقَوِیَّة
و نقاوت نقوی
و الهَیبَةِ العَسکَریَّة
و هیبت عسکری
و الغَیبَةِ الإلهیَّة
و غیبت الهی.
........... ، ....... ، .... ، ....
آقا جان کی شود ما هم پس از هزار و صد و عندی ساااااااااااال روزی تو را ببینیم
کی شود بر این زمین سرد و خشک ما قدم گذاری ؟؟
کی شود بیایی و بر جهان حکم رانی کنی و دوباره بهار را به زمین بازگردانی و ما بر گردت بچرخیم ...
کی شود که جمال دلآرایت را ببینیم و جان نثارت کنیم ... ؟
کی شود بیایی تا به تمام جهانیان نشان دهم که یوسف زهرا ... همانی ست که هیچ کس نفهمید برایش جان نا قابل آدمی که سهل است ... به پایش تمام آسمان و زمین سجده میکنند
کی شود بیایی تا تو را به رخ این ماه که در آسمان خود نمایی میکند بکشم ... تا بفهمد هیچگاه نتوانسته در تاریکی شب نور بر زمین بتاباند ...
کی شود بیایی و خورشید در برابرت سر خم کند ..
کی شود بیایی و دلها را از این سر دنیا به آن سر دنیا به هم پیوند زنی بی آنکه نیازی به این امواج اینترنتی و غیره و غیره باشد ...
آن روزی که انسانها همه دلهاشان در گروی توست و همه میدانند که هیچ مانعی ندارند که از آن سر دنیا ملاقاتت کنند ...
آنوقت آن دلهایی که همه در دستان توست همه با هم در ارتباطند حتی با فرسخها فاصله ...
آنوقت تو میشوی تنها رابطِ برقراری ارتباط ها ...
تو میشوی تنها اتصالِ وصل دلها ....
و میشوی تنها راه رسیدن به بهترین ها ...
آقای من ، مهربانم .. سلام
سلام مَهدی جان ...
سلام آرزویِ دلِ بی قرارم ...
سلام تمام هستیِ من ...
سلام تنها کــَـس بی کسی هایم ...
سلام مولای عزیز تر از جانم ...
آقای من .. جانِ من :
دلِ گرفته ام این روزها ... حرفهای بسیــــار دارد با تو ...
دلتنگی ام این روزها به هزاره رسیده .... تو را میخواهمت مهربانم ...
امروز امــــــــــا ... اجازه بده اگر این آخرین ..... . ... ........... ............ هیچ .... هیچ
مَهدی ام امروز اجازه بده کمی بی پرده با تو سخن کنم ...
بگذار پرده بردارم از تمام نبودن هایت ...
.
.
اصلا نـــــــــه ....
اینبار خودت بیا و بنویس ... من نمیتــــــــــوانم ...
خودت بیا و در جمع عاشقانت حاضر شو و برایشان بنویس و دلبری کن ...
بیا و همان گونه که از منه روسیاه دلبری کردی ،
همان گونه که برای چون منی که از عشق هیچ نمیدانست
آمدی و به دلدادگی دچارش کردی ،
همه ی عاشقانت را دلداده کن .....
بیا عزیزم ... بیا کنارم بنشین ..
بخوان فــــــدای صدایت ... بخوان در گوشِ جانم ...
بگو برای عاشقانت از آن عاشقانه های بی مانند ...
.
قلب تپنده ام منتظر شنیدن است
منتظر نامه ات تا برساند به دست عاشقانت ...
...........
................
آرام بخوان عزیزتر از جانم ...
باید با تمامِ جان و با تمام نفس نفس زدن هایم
و با زیباترین و خوش ترین خط
و با پاک ترین احساس و خالص ترین عشق بنویسمش ...
.
.
.
.
.
** نامه ی عاشقانه ی بابای آسمانی تان مَهدی زهرا ........ :
سلام عزیزانم ....
کجایید فرزندانم ؟؟ گاهی به بابا سری بزنید ....
باید برایتان نامه ای بنویسم تا سراغی از پدر بگیرید ؟؟!!
منتظر دیدارتان هستم عزیزانم ... به بابا سری بزنید ...
یا لااقل نامه ای .........
دلتنگ تان هستم ....
پدر ، همیشه مشتاق دیدار فرزندان است
آخر هفته ها را چشم به در میدوزد که فرزند از راه برسد
و پدر با آغوشی باز به استقبالش برود
و در به رویش بگشاید ...
.
فرزندانم سالهـــــــــــاست منتظرم .. ، به بابا سری بزنیـــــــــــد ....
.
هر روز صدایتان میزنم ... آنقدر مشغولید که صدایم را نمیشنوید ...
هر روز برای دیدارتان می آیم ... دق الباب میکنم ... نمیشنوید
آنقدر سرگرم دنیایید مرا نمی بینید ... پشت درهای بسته تان میمانم .. تا که در آخر میروم ...
هر روز دعوت تان میکنم ... نمی آیید ...
هر روز در انتظارتان هستم ... نمی آیید ...
هر روز برایتان هدایایی را میفرستم ... نمیفهمید از جانب کیست؟
نمیدانید این همه نعمت چرا در اختیارتان است ...
هنوز هم دوستتان دارم فرزندانم
بیایید ... بیایید منتظرتان هستم ...
...
امضا : ♡♥ سید مَهدی ... ♥♡
سوم شعبان
ولادت امام حسین(علیه السلام)
در این روز در سال 4 هـ آقاى شهیدان و سرور و سالار شیعیان و دلباختگان، اشک هر مؤمن، امام زاهد عابد، شهید غریب، عطشان نینوا حضرت اباعبدالله الحسین الشهید(علیه السلام) عالم را به نور خود منور فرمود. اقوال دیگر در ولادت آن حضرت پنجم شعبان و سى ام ربیع الاول و دوازدهم رجب است.
[ .... ]
بقیه در ادامه مطلب ...
صل الله عیک یا بقیة اللهِ فی اَرضِه ...
صل الله علیک یا محمدً رسولَ الله ....
آقای من سلام ...
مولا نمیدانم مرا چه شده .. !!
امروز بجای شادی و جشن و سرور
در دلم غوغاست ...
چرا اینگونه ام نمیدانم ... !!
جانا مگر در آن سوی آسمانها
جشن رسالت رسول نیست .. ؟
پس من چرا در این گوشه ی زمین ......... ...؟
.......
..
میدانم که لایق وَصلَت نیستم ...
مولا ولی به اشارتی از تو آرام میشوم ...
تنها فقط برای لحظه ای نگاه کن ...
جشن رسالت رسول خداست
بر تو هزاران تبریک پدر آسمانی ام ...
آیا اجازه هست که لااقل چند لحظه ای
بر درِ آن تالار آسمانی تان آیم و دق الباب کنم
همان جا با کاسه ی گدایی ام پشت در بنشینم و در اگر گشودی نظاره ات کنم ...
و رسول و تمام خاندان آسمانی اتان را لحظه ای به نظاره بنشینم و بر تمام شما آل الله تبریکی از جنس آسمان تقدیمتان کنم ...
آقا جان در میگشایی ؟؟؟؟