....
يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۳ ب.ظ
صل الله علیک یا بقیـــــــة الله فی ارضه ...
سلام مولای من که تنها راه رسیدنم به زیباترین مقصد هستی ...
آقا جان ... امروز باید خداحافظی کنم از شعبانی که لحظه هایش برایم با اشک و سوز و آه و گاه شادی و سرور و زیبا گذشت در کنار شما آقا ...
وسلامی گرم دهم به مبارک رمضانی که راه رسیده است امروز ...
بعضی گلویم را میفشارد امروز ولی ..... .......
.
.
.
.
مولا شاید باید از این پس برای سخن گفتن با شما کمی مراعات کنم و پایم را از گلیمم دراز تر نکنم ....
شاید نباید آنچنان صمیمانه با بزرگترین و والاترین فرد عالم بشریت سخن کنم ...
شاید روا نیست شما را با نام زیبایتان خطاب کنم ...
شاید نباید هرجایی و هر زمانی بگویم که عاشق شما هستم و با عشقتان زنده ام ...
شاید درست نیست عاشقانه هایم را که خاااااصِ شماست به اشتراک عالم بگذارم ...
شاید باید برای خودم نگاه دارمشان ..
همه ی دوستت دارم هایم را...
همه ی این عشقِ آبیِ آسمانی را که به شما دارم آقا .. : درون کیسه ای از ابر بریزم و بر دوش بگذارم و جاده های انتظار را طِی کنم ..
و پشت دروازه های ظهور تا قیام قیامت به ایستم ، تا تو از راه برسی و ...........
.
.
یا امام مَهدی (عج) : من شما را بیش از هرکسی دوست دارم ... حتی اگر بنا باشد دگر هرجایی و هرطور که در سینه ام میتپید شما را صدا نزنم ...
اما آقا جان اگر قرار بر اینها شد .. میخواهم همینجا اجازه بگیرم از شما که لااقل در آن دفترِ کوچکِ عاشقانه هایم برایتان که روزی به دستتان خواهم رساندش ،
اجازه دهی که هرطور قلب کوچکم با شما سخن میگوید و صدایتان میزند ... بر روی آن برگه هایِ کاهیِ عشق روانه کنم ...
شما که خودت این قلم را به من هدیه کردی ... ، بهتر از هر کسی میدانی که فقط با همان واژه هاست که آرام میگیرم ...
شما خودتان خوب میدانید مولا که در دلم چه میگذرد ... نیاز به گفتنِ من نیست ..
اما مگر غیر این است که روزی اجازه دادید برایتان بنویسم تا قلب کوچکی که خدا در میان قفسی تنگ نهاده است ، آرام بگیرد با واژه ها ؟؟!
اما باشد آقای من ... اگر روزی بگویی دگر نباید آنگونه برایتان بنویسم ... آنقدر عاشقتان هستم که قول میدهم نه نیاورم ..
.
آقا فقط در آخر سوالی دارم :
یا صاحب الزمانم , یعنی باید عشقِ پاکِ آبیِ آسمانیِ من سر به مُهر بمـــــــــاند ؛ اما عشق های سر کوچه ایِ این شهر و دیار باقی بماند و به اشتزاک عالم و آدم گذاشته شود ؟؟؟؟!!!
.
.
.
سلام مولای من که تنها راه رسیدنم به زیباترین مقصد هستی ...
آقا جان ... امروز باید خداحافظی کنم از شعبانی که لحظه هایش برایم با اشک و سوز و آه و گاه شادی و سرور و زیبا گذشت در کنار شما آقا ...
وسلامی گرم دهم به مبارک رمضانی که راه رسیده است امروز ...
بعضی گلویم را میفشارد امروز ولی ..... .......
.
.
.
.
مولا شاید باید از این پس برای سخن گفتن با شما کمی مراعات کنم و پایم را از گلیمم دراز تر نکنم ....
شاید نباید آنچنان صمیمانه با بزرگترین و والاترین فرد عالم بشریت سخن کنم ...
شاید روا نیست شما را با نام زیبایتان خطاب کنم ...
شاید نباید هرجایی و هر زمانی بگویم که عاشق شما هستم و با عشقتان زنده ام ...
شاید درست نیست عاشقانه هایم را که خاااااصِ شماست به اشتراک عالم بگذارم ...
شاید باید برای خودم نگاه دارمشان ..
همه ی دوستت دارم هایم را...
همه ی این عشقِ آبیِ آسمانی را که به شما دارم آقا .. : درون کیسه ای از ابر بریزم و بر دوش بگذارم و جاده های انتظار را طِی کنم ..
و پشت دروازه های ظهور تا قیام قیامت به ایستم ، تا تو از راه برسی و ...........
.
.
یا امام مَهدی (عج) : من شما را بیش از هرکسی دوست دارم ... حتی اگر بنا باشد دگر هرجایی و هرطور که در سینه ام میتپید شما را صدا نزنم ...
اما آقا جان اگر قرار بر اینها شد .. میخواهم همینجا اجازه بگیرم از شما که لااقل در آن دفترِ کوچکِ عاشقانه هایم برایتان که روزی به دستتان خواهم رساندش ،
اجازه دهی که هرطور قلب کوچکم با شما سخن میگوید و صدایتان میزند ... بر روی آن برگه هایِ کاهیِ عشق روانه کنم ...
شما که خودت این قلم را به من هدیه کردی ... ، بهتر از هر کسی میدانی که فقط با همان واژه هاست که آرام میگیرم ...
شما خودتان خوب میدانید مولا که در دلم چه میگذرد ... نیاز به گفتنِ من نیست ..
اما مگر غیر این است که روزی اجازه دادید برایتان بنویسم تا قلب کوچکی که خدا در میان قفسی تنگ نهاده است ، آرام بگیرد با واژه ها ؟؟!
اما باشد آقای من ... اگر روزی بگویی دگر نباید آنگونه برایتان بنویسم ... آنقدر عاشقتان هستم که قول میدهم نه نیاورم ..
.
آقا فقط در آخر سوالی دارم :
یا صاحب الزمانم , یعنی باید عشقِ پاکِ آبیِ آسمانیِ من سر به مُهر بمـــــــــاند ؛ اما عشق های سر کوچه ایِ این شهر و دیار باقی بماند و به اشتزاک عالم و آدم گذاشته شود ؟؟؟؟!!!
.
.
.
- ۹۳/۰۴/۰۸