دادِ دل | سه روز عاشقی...
جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۱۶ ب.ظ
سلام مولای من ...
سلام عزیزِ پیدا و پنهانم ...
ممنونم آقا جان .. بخاطر این اعتکاف سرتا پا عشق..
شکرت خدای بی همتایم..بخاطر سه روز حرفهای عاشقانه در محضرت ..
.
آقای من ..آنقدر فوق العاده بود این خانه کردن در خانه معبود ...
که حتم دارم تمام این سالَم و تمام سالهای عمرم با این سه روز رنگ و بوی دیگری خواهد گرفت ...
گویند گاهی یک اعتکاف و حتی گاه یک یا الله .. میتواند آدمی را از این رو به آن رو کند..
اما برای منِ رو سیاه که رویی نمانده تا به آن رو شوم ...
همین که به رو سیاهی و حقارت و هیچ بودنم پی بردم شاید برای ذره ای بندگی کردن کافی باشد...
ولی نمیدانم چه شد که اینگونه بر من تاثیر کرد این سه روز از عشق خواندن های امسال ..
انگار خدا هزاران برابر ، بیش از پیش به زمین و ما زمینیان نزدیک گشته بود..
انگار خدا به دلها نگاهی کرده بود ...
انگار خودش با دستان مهربانش دانه دانه اشکهامان را پاک میکرد ...
.
.
آقا در آن محفل نورانی که تو بودی و مادرت زهرا و پدرت علی ..
و خدا بود و شهدا و سید الشهدا و زینب کبری ..
این دلِ وامانده چگونه میتوانست قرار گیرد ...
هرکه این حضور مادام تان در این سه روز را حس کرد .. مجنون وار عشق را هجی کرد و به پای عاشقانه های برایتان سجده کرد..
و لیلی وار در برابرتان از عشق سرشار شد ...
آه که چه آغوشتان گرم بود و طنینِ صدایتان دلنواز ....
ای کاش تا دنیا دنیاست لحظه لحظه هایمان این گونه میگذشت ....
.
خدای مهربانم عاشقانه دوستت دارم ...
الهی یاری ام کن تا کمی تو را واقعا بندگی کنم ...
الهی آنگونه ام بدار که نه برای حاجات و خواسته هایم ...
بلکه برای خودت و اینهمه مهربانی و عطوفتت تو را بندگی کنم ..
بخاطر تمام نعمتهایت .. و بخاطر اینکه دوستم داری ..
دوستت بدارم و سجده عشق بجا بیاورم ...
سلام عزیزِ پیدا و پنهانم ...
ممنونم آقا جان .. بخاطر این اعتکاف سرتا پا عشق..
شکرت خدای بی همتایم..بخاطر سه روز حرفهای عاشقانه در محضرت ..
.
آقای من ..آنقدر فوق العاده بود این خانه کردن در خانه معبود ...
که حتم دارم تمام این سالَم و تمام سالهای عمرم با این سه روز رنگ و بوی دیگری خواهد گرفت ...
گویند گاهی یک اعتکاف و حتی گاه یک یا الله .. میتواند آدمی را از این رو به آن رو کند..
اما برای منِ رو سیاه که رویی نمانده تا به آن رو شوم ...
همین که به رو سیاهی و حقارت و هیچ بودنم پی بردم شاید برای ذره ای بندگی کردن کافی باشد...
ولی نمیدانم چه شد که اینگونه بر من تاثیر کرد این سه روز از عشق خواندن های امسال ..
انگار خدا هزاران برابر ، بیش از پیش به زمین و ما زمینیان نزدیک گشته بود..
انگار خدا به دلها نگاهی کرده بود ...
انگار خودش با دستان مهربانش دانه دانه اشکهامان را پاک میکرد ...
.
.
آقا در آن محفل نورانی که تو بودی و مادرت زهرا و پدرت علی ..
و خدا بود و شهدا و سید الشهدا و زینب کبری ..
این دلِ وامانده چگونه میتوانست قرار گیرد ...
هرکه این حضور مادام تان در این سه روز را حس کرد .. مجنون وار عشق را هجی کرد و به پای عاشقانه های برایتان سجده کرد..
و لیلی وار در برابرتان از عشق سرشار شد ...
آه که چه آغوشتان گرم بود و طنینِ صدایتان دلنواز ....
ای کاش تا دنیا دنیاست لحظه لحظه هایمان این گونه میگذشت ....
.
خدای مهربانم عاشقانه دوستت دارم ...
الهی یاری ام کن تا کمی تو را واقعا بندگی کنم ...
الهی آنگونه ام بدار که نه برای حاجات و خواسته هایم ...
بلکه برای خودت و اینهمه مهربانی و عطوفتت تو را بندگی کنم ..
بخاطر تمام نعمتهایت .. و بخاطر اینکه دوستم داری ..
دوستت بدارم و سجده عشق بجا بیاورم ...
- ۹۳/۰۲/۲۶