♥♡ السلام علیک یــــــا اباصــــــالح المَهـــــدی ادرکنـــــی ... ♥♡
(م.ح.م.د)
سلام بهترینم ...
سلام نفس های هر روزه ام ...
سلام تمام هستیه من .. مولاااااا جان ...
سلاااااام امامم ...
چرا آقای من ....
چرا سالها که نه .. هزاره ها که نه .. قرررررنهاست ز بردن نامت مَحرومم ؟؟! ......
چه بی لیاقتم منه کمترین که قرنهاست هم ز دیدن رویِ چون ماه تابت مَحرومم (و تو در پَسِ پرده ی غیبتی) و هم ز بردن نام زیبایت تا زمان غیبتت ... .
عزیزم ... این روزها تو را باید این گونه صدا بزنم : (میم.ح.میم.دال)
یا صاحب الزمانم ... چه روزها که خیال میکردم اگر ز بردن نام زیبایت محرومم ، میتوانم "سید مَهـــــدی" بخواممت ...
خیال میکردم میتوانم این لقب سراسر نور و با شکوهت را بر زبان بیاورم ...
اما .... انگار باز هم خوش خیالی کرده ام...
چه روزها که "بابا مَهدی" صدایت زدم و گاه جوابم دادی ...
و چه بی اندازه تو مهربان و پر عطوفتی : که گستاخی ام را به رویم نیاوردی ..... بلکه ............
بابا ... : از این پس باید اینگونه صدایت کنم : بابا (سه نقطه چین) ....
باید (م.ه.د.ی) _ (میم.ه.دال.ی) صدا کنم ت ...
بابا .... نگاه کن .... هرچه میگذر به نقطه چین های نامه هایم برایت افزوده میشود ...
از حالا دگر جایِ نامِ بهترین بابای دنیا نیـــز میان نامه هایم خــــــــــالی ست...
بابا.... نگاه کن .... تمام نامه ام پر از نقطه چین شده ......
این نقطه چین ها را باید خودت بیایی و پر کنی ....
پس کی خواهی آمد ؟؟؟ آخر هرچه دیر تر بیایی به تعداد نامه های پر نقطه چینم اضافه میشود ........ آنوقت کارت درآمده است هاااا بابا ....
همین حالا هم کم نیست نامه هایی که برایت نوشته ام و پر از خالی ست ...
خالی از دست خطِ زیبایت .....
شاید آخر روزی برسد که تمام نامه ام فقط با نقطه چین ها بر شود .....
..........
......
..
بیا ..... بیا تمام آنچه برایت نوشته ام انتهایش باز مانده .... جای امضایت خالی ست ....
تمام انتهای سطرهایم باز مانده و خالی و خیس است ... باید پُر شوند .......
با دانه دانه اشک هایم ، انتهای سطرهایم ، بلور آذین شده ...
بیا بابا مَهــ.......... [گریـــــــــــــــه...]
.
بگذار لااقل برای آخرین بار بگویم :
بیا بابا مَهـــــــدی ام ....
بیا عشـــــقِ آسمـــــــــانیِ من ....
بیا بهتریــــــــــن بابای عــــــــالم ....
بیـــــــــاااااااااااااا .....................