عزیز ناپیدای من
بهانه بسیار دارم برای عشقبازی
و این بار هم
باز دوباره به نام مهدی
شبیه خاطره نویسان به هر کجای زمین که می رسم
از تو می نویسم و از آدم قصه های م
می دانی ؟
شاید ندانند من هم به قانون خدا با تو عاشقی می کنم
همان قانون : گنجِ پنهان و من و آدم قصه های عاشقانه ام
روزی خدا دست به صورتگری زد
و خودش را به تمامی در آینه ی خلقت : تصویر گری کرد
و آن چنان زیباپسند بود که هر چه در ذات خود از اسماء و صفات ش مخفی داشت
در آدم قصه های عاشقانه اش به امانت گذاشت تا روزی
تمام اهل آسمان و زمین
مبهوت این زیبایی شوند
و هر که لایقِ دیدن زیبایی هاست و چشم زیبابین دارد
خدا را در آینه ی وجود تو در آفرینش :
در حال ظهور و تجلی ببیند
بیایند
مرا دیوانه بخوانند
اما من دیوانه نیستم
من فقط کمی عشق را به رسم خدا و عشقبازی هایش :
در زمین عاشقی می کنم
که باید از خدا عشق را عاشقی را عشقبازی را با محبوب ش آموخت
که خدا عاشق خودش بود
که هر چه زیبایی داشت در صُلبِ آدم عاشقانه هایش پنهان کرد
و حال در این آخرالزمانه :
من به تو رسیدم
به تو به مهدی ام
که تجلی خدا در آینه ی خلقتی
عشق ناپیدای من :
دل ت آرام عزیز من
که من تو را به قانون عشق خدا :
دوست دارم و می خواهم ت
حتی اگر نبینم ت و
حتی اگر دست زمینی ام به بلندای وجود آسمانی ات هم نرسد
همین که حاضری و همین که مرا از جهالت غیبت رها کردی
برایم بس است
صادقانه و خالصانه از ماورای جان م :
این جمله را می نویسم
که بی نهایت
دوستت دارم
- ۹۳/۰۱/۲۰
اگر میلی برای پیوند لینک داشتی اول مارا با نام:
حسینی ها
و آدرس kenary.blog.ir
لینک کنید وبعد به هم بگویید که شمارا لینک کنم
با تشکر علیرضا علیرضا