دادِ دل | ....
السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه ...
آقا جان گویند نباید بر دیدارت اسرار داشت ...
باشد آقا ...
اما اگر دیدارت را نخواهم .. اگر ظهورت را نخواهم ...
پس چه چیز را بخواهم ... ؟
آقای من پس بگو برایم بگویند چه کنم ...
راه نشانم بده آقایم ..
برخی گویند که راه گم کرده ام ... راست میگویند ؟؟؟؟
راه چیست مــــــــــولا ؟؟؟؟
.
.
اصلا مگر خدا نگفته هر کس هرآنچه را واقعا بخواهد در آخر روزی به او خواهم داد ...
اگر به مصلحتش باشد .. ؟
خدایا امامم را میخواهم ....
امامتش بر روی زمین را میخواهم ...
حکمرانی اش بر تمام جهان را میخواهم ...
عدل به پا خواسته به دستان مَهدی ات را میخواهم ...
دگر مصلحتم را تو خود بهتر میدانی خدا ...
گفتی بخواه ... خواستم ...
شاید قرار بر این است که فقط مَهدی ات را دوست بدارم و برایش هرچه در توان اندکــــــــم هست انجام دهم ... اما هرگز به دیدارش نائل نشوم ... هرچند میدانم کارهایم آنـــــقدر اندک ست که شاید هیچ است ...
اما گفته اند برای امامت هرچه در توان داری انجام بده حتی به اندازه ی یک نیم قدم ...
جایی داستانی را خواندم در مورد گجشکی که با سرعت پر میزد و یک مسیری را مدام طی میکرد ... می رفت و می آمد ... انگار می رفت از جایی آبی به دهان میگرفت و آن آب را برای جایی می برد و باز به سرعت پر میکشید و میرفت تا آب بیاورد .... کسی این گنجشک کوچک را دید و پرسید که چه میکنی ؟؟
گنجشک در پاسخ گفت : آن طرف کوه ها رودخانه ایست میروم از آنجا دهانم را پر از آب میکنم و می آروم روی آن آتشی که آنجاست میریزم تا خاموشش کنم ...
شخص گفت تو که با این ذره آبی که می آوری نمی توانی آن آتش را خاموش کنی !!!!!! برای چه خودت را انقدر به زحمت می اندازی؟؟؟
گنجشک گفت : از من همین قدر بر می آید ... آنجا که آتش افکنده اند امامم دورن آن آتش است باید کاری کنم ...
اگر خدایم روزی از من پرسید تو آنروز که امامت را درون آتش انداخته بودند چه کردی ؟؟ بتوانم بگویم :
هــــــــــرآنچه در تــــــــــوان داشتم ...
...
.
.
آه خدایـــــــــــــــــا ... از یادم رفت که میخواستم چه بگویم ...
آنروز که این داستان را خواندم ... کلی به فکر فرو رفتم ... حال که دوباره تعریفش کردم و اینبار به زبان دلنوشته هایم و با زبانی که با تو که یگانه معبودم هستی و زبانی که با امامم سخن میگویم ، گفتمش باز حالم دگرگون شد ...
خدای من ...
آری حقیرم خدایا... اما کمتر از آن گنجشک کوچک قرارم مده ...
لااقل گنجشککی باشم برای امامم ...
آمین.
خدایا فرج آقایمان را نزدیک گردان ...
آمـــــــــــــــــــــــین
- ۹۲/۱۱/۲۷
هم دیدار بخواه
هم عشق بخواه
هم هر چه دله دل تنگت می خواهد
طلب که داشته باشی به مطلوب ت می رسی
ایمان داشته باش : که طلب دیدارت از مولای ت:
دیدار زمینی نیست
تو طالب دیدار مولایی : اما با چشم جان با چشم دل :
نه چشم سر
آرزوی م توفیق دیدار است برای ت
عشق ت جاودانه عاشقی ات مستدام