دادِ دل | قرار زمینی
در تقویم های زمینی
چند روزی به پایان صفر مانده
اما ....
مولای من
می دانم مسافری
به دیدار سَرورم محمد می روی
سلام مرا هم به پیامبر عزیزم برسان
می دانم شب ها در بقیع در خلوت ترین گوشه ی دنیا بزمی عاشقانه داری با ساکنانش
می دانم شمع روشنی هم نیست
خودت ماه تابی عزیز من بر تاریکی دنیایی بقیع خودت بتاب تا اهل زمین ببیند
چه ماه تابی به جا مانده از همین غریب نشینان زمین
مولاجان
می دانم به مشهد الرضا هم می روی
سلام مرا هم به آقای رئوف خلقت برسان
و بگو دلم مشهدُ المهدی می خواهد
می خواهم خادم مولایم باشم در شهر آرزوهای ظهورش
می خواهم با آمدنت
بقیع را چراغانی کنیم
ترا به نام رسول خاتم : به وصل بخوانیم
و رضا باشیم از داده های خداوندی
مولای من
غصه ها مسافرند مثل ماه صفر
می روند
اما آنچه ماندنی ست تویی و قلب مهربانت
دعای آرامشم تقدیم به محضرت
آرام باش عشق من : قراره زمین به آرامش تو برقرار است
و شهادت امامان عزیزمان : امام حسن مجتبی و امام علی ابن موسی الرضا (ع)
و این دل چه بی قرارانه انتظار فرج میکشد ...
اما...
تاب دیدن غصه های پی در پی ات را ندارم مولا ... ** *** *** ***
نمیگویم مانند زینب گریه نکن نه نه ...
فقط تاب و توان دیدن مرواریدهای رو گونه هایت را ندارم .. همین :'(
♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•
و یا مَهدیا چه کرده ای ؟؟ چه ساخته ای از آسمانت ؟؟ این نام آسمان که برایش نهادی به حق چه برازنده است ...
آسمانِ تو فقط نمینویسد به گمانم از عشقت جان میگذارد در کنار واژه ها
صدای تپش های قلبی عاشق در کنار واژه واژه و حرف حرف عاشقانه هایش به گوش میرسد
کم پیش می آید کسی بتواند کاری کند که در دنیای مَجاز صفحه ی بی جانی جان بگیرد و به تپش بیوفتد و بگرید ....
ببین آسمانت چه میکند ... نشان میدهد عاشقانه بر جان و دلش بست نشسته ای و در گوشش زمزمه ها میکنی ...
بهترین را برگزیده ای برای خودت ... تبریک میگویم به این بهترین انتخابت
میشود مرا هم کمی اینگونه عاشق کنی عشق من ؟؟
یــــــــــــــــــا مَهــــــــــــــدی ...