دادِ دل | فدای چشم سیاه ت
در انتظار تو چشم م سپید گشت و غمی نیست
گر قبـــــول تو افتـــــد فــــدای چشــم سیاهت
انتظار ..
غریب است ...
غریب است چون فقط به حروفش دل خوش کرده و تنها مانده در زمین
غریب است چون فقط برای یک فاصله ی زمانی تعریف شده
غریب است چون صاحب حروفش : در غیبت به سر می برد
و باید جور اهل زمین و دنیا دوستی شان را همین یک کلمه بدهد
غریب است که می شود با یک واژه هزاران جمله :
آن هم فقط برای یک نفر ساخت
زیباست وقتی می دانی و می توانی و می خواهی :
که از این کلمه برای رسیدن استفاده کنی
که از این کلمه برای وصل بهره بردار ی کنی
که می توان با همین یک کلمه توضیحی طولانی برای یک واقعیت نوشت
می بینی مولا جان :
این واژه ی انتظار هم شبیه من شده
هم تو را دارد هم تو را می خواهد هم تو را دوست دارد هم ...
شده ایم شبیه آسمانی که هم ماه دارد هم ستاره هم کهکشان هم ..
اما فقط آقایی باید باشد
تا چراغ را روشن کند و
..می بینی مولای من ..
محال است تو باشی و واژه ها بی مصرف بمانند
خودت : آقای عاشقانه هایی :
عشق نامه خوانِ عاشورایی و اربعین :
همه ی این عاشقانه ها را مدیون صبوری تو ام
که مرا در کلاس انتظارت حاضر کردی و برایم شرح عاشقی دادی
: من تعطیلات میان ترم نمی خواهم استاد..
لطفا تاریخ جلسه ی بعدی ..