💕 پــاتوق منتظران

💕 پــاتوق منتظران

♡ انتظــــار آمــــادگی ست نه وادادگــــی ....







💕 پــاتوق منتظران

♡ انتظــــار آمــــادگی ست نه وادادگــــی ....

💕 پــاتوق منتظران

●●●▬▬▬ ♡بهانه های انتظار...♡ ▬▬▬●●●

*❤ مرا عهدیست با مَهدی(عج) ❤*
*❤ که تا جـــان در بدن دارم ❤*
*❤ به راهش گام بردارم ❤*

●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬●●●

شیخ کلینی روایت کرده اند از امام جعفر صادق (ع)
که این دعا را تعلیم زُراره فرمود
که در زمان غیبت و امتحان شیعه بخواند :

اُللّهُمَّ عَرَّفْنی نَفْسَک

فَاَنَّک اِنْ لَمْ تُعَرَّفْنی نَفْسَک لَم اَعْرِفْ نَبِیَّکَ،

اُللّهُمَّ عَرَّفْنی رَسُولَکَ،

فَاَنَّک اِنْ لَمْ تُعَرَّفْنی رَسُولَکَ لَم اَعْرِفْ حُجَّتَکَ،

اُللّهُمَّ عَرَّفْنی حُجَّتَکَ فَاَنَّک اِنْ لَمْ تُعَرَّفْنی حُجَّتَکَ

ضَلَلتُ عَنْ دینی؛

💕 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💕

●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬●●●

💕 کلُ یوم ٍعاشـــــــــــــــورا 💕

💕 و کلُ عرضٍ کـــــــــــرببلا 💕

♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥

در این رسانــه ی دنیا،
میان بــــــــرفک ها
نه مانده از تو صـدایی،
نه مانده تصویــــری

♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥

امـــا حالا ما آمده ایم تا زینبت شویم مولا ...

رسانه ای میسازیم زینب گونه ...

از تـــو: هم صدا بر جای میگذاریم

هم تصویر

هم عاشقانه مینویسیم

هم عارفانه

اینجا همه چیز از آنِ توست عشق من

💕 مَهـــدی جـــانم 💕

♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥

در تلاطم آغوشت
احمقانه است شناگر ماهری بودن!
در تو
تنها باید غرق شد

♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥

تو مثه آبی روی آتیشم
لحظه به لحظه عاشقت میشم
جادّه ی عشق و رو به من وا کن
خواب دنیا رو غرق رویا کن

♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥

چقد قشنگـــــــــــــــــــــــــه
اینقد مخلصانه برا امام عصر(عج)
مطلب بنویسیم و کار کنیـــم
که آقا شب ظهـــــُــور
خبــــر ظهورشونو
بدن مـــــــــا
بــراشون
منتشر
کنیم!

♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥

گمنامی برای شهوت پرست ها درد آور است
اگر نه همـــه اجــــر ها در گمنـــامی ست
(شهید سید مرتضی آوینی)

💕 میخواهم گُمنـــام بمانم 💕
♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥♥•♥
مدتهاست وِردِ زبانم شده است
اللـّـهم عجّـل لولیّک الفــــرج...
آخر آقا جان من بی تو یعنــی :
فَنـــــــــــــــا

اللـّـهم عجّـل لولیّک الفـرج و العافیة و النّصر
و جعلنا من خیرِ انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه ...

patoghemontazeran@chmail.ir

♡ آخرین حرفهای بی بهانه
♡ لوگوهای ما
♡ دعای سلامتی امام زمان
♡ لوگوی همسنگران ارزشی
♡ امکانات وب
♡ لوگوی شما

گفت وگوی شیخ مفید و قاضی

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰ ق.ظ
در عصر شیخ مفید‌(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده می‌شد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید‌(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.


پس از لحظه‌ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: « آیا اجازه می‌دهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما ‌کنم؟»
قاضی: بپرس.

شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ اکرم (صلّی‌ اللّه علیه وآله) در صحرای غدیر، درباره حضرت علی‌ (علیه السّلام) فرمودند:
« مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس علی‌ مولای اوست.»
آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟
قاضی:  این روایت،صحیح است.✏

شیخ مفید: منظور از کلمه « مولی» در این روایت چیست؟
قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است.

شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرموده پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ،‌ علی‌ـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی‌ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟
قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی‌کند!!

شیخ مفید:شما درباره این حدیث چه می‌گویید که پیامبر‌ اکرم (صلّی‌ اللّه علیه وآله) ، در شأن حضرت علی‌ (علیه السّلام) فرمودند:
« یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: « ای علی! جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است».
قاضی: این حدیث،‌ صحیح است.✏

شیخ مفید: بنابراین آنان‌که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و...و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند.
قاضی: ای برادر! آن‌ها (طلحه و زبیر و ...) توبه کردند.

شیخ مفید:جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این‌که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده‌اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی‌کند.
قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟»
شیخ مفید:من خادم شما محمّد‌‌‌بن محمّد‌بن نعمان هستم.
قاضی همان‌دم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت:« اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی»


علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن‌ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.

خطبه 21 توجه به قیامت

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۳ ق.ظ
ﺧﻄﺒﻪ 21 - ﺩﺭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻗﻴﺎﻣﺖ

ﺭﺍﻩ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﻱ ﺷﻤﺎ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ, ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺭﺍﻧﺪ, ﺳﺒﻜﺒﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﻴﺪ, ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺷﻤﺎﻳﻨﺪ.
(ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺍﻣﺎﻡ (ﻉ) ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ (ﺹ) ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺨﻨﻲ ﺳﻨﺠﻴﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺸﻲ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ (ﺳﺒﻜﺒﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﻴﺪ) ﻛﻼﻣﻲ ﻛﻮﺗﺎﻫﺘﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻣﻌﻨﻲ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﭼﻪ ﻛﻠﻤﻪ ﮊﺭﻑ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﻱ؟ ﭼﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﭘﺮ ﻣﻌﻨﻲ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﺁﻣﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ؟ ﻛﻪ ﺗﺸﻨﮕﻲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﺏ ﺣﻜﻤﺖ ﻣﻲ ﺯﺩﺍﻳﺪ ﻣﺎ ﻋﻈﻤﺖ ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ (ﺍﻟﺨﺼﺎﺋﺺ) ﺑﻴﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ)

علی کیست ؟

دوشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۴۸ ق.ظ
علی کیست؟
علی قرة العین است..امیر عالمین است...و نور ثقلین است...وهم فاتح خندق ،جبل و بدر و حنین است...علی نور دو عین است...اب الساقی این میکده عشق حسین است...بنازم ید خیبر شکنش را...حسین و حسنش را....و زینب گل زهرا صفت یاسمنش را...کنم هر نفس آویز به گوشم سخنش را..
علی کیست؟
همانی که پیمبر زده مهر مسلمان شدنش را....
علی کیست؟
علی علم یقین است ...علی حبل متین است...علی نور مبین است.علی لنگر عرش است و زمان است و زمین است...امیر ملک دین است...یگانه سرور مطلبین است...علی سید کل مسلمین است...بدانید فقط شاه نجف علی امیر مومنین است...


علی کیست؟
علی کل صلاة است...قعود است و قیام است...رکوع است و سجود است و سلام است...علی حج و زکات است...علی باب نجات است...علی سرور کل کائنات است...علی حکم تمام ممکنات است...علی حی و ممات است...علی معنی کل صلوات است...علی زینت بعد صلوات است...علی شیر خدا شاه نجف یک تنه زهرایی محض است.


علی کیست؟
علیً اسدالله...علیً ولی الله...علیً حجت الله...علی دست خداوند..

حدیت | امام علی النقی

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۷ ب.ظ
ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﻟﺎ ﺗَﻄﻠﺐ ﺍﻟﺼﱠﱠﻔﺎ ﻣﻤّﻦ ﻛَﺪّﺭﺕَ ﻋﻠَﻴﻪِ، ﻭﻟﺎ ﺍﻟﻨﱡﱡﺼْﺢَ ﻣﻤّﻦ ﺻَﺮَﻓْﺖَ ﺳُﻮﺀَ ﻇﻨﱢﱢﻚَ ﺇﻟَﻴﻪِ، ﻓﺈﻧّﻤﺎ ﻗﻠﺐُ ﻏﻴﺮِﻙَ ﻟﻚَ ﻛﻘﻠﺒِﻚَ ﻟَﻪُ.

ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻣﻜﺪّﺭﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﺻﻔﺎ ﻣﺠﻮﻯ ﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺗﻴﺮ ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﻰ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻯ ﺧﻴﺮﺧﻮﺍﻫﻰ ﻭ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﺨﻮﺍﻩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺩﻝ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺩﻝ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ.

/ ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻟﺄﻧﻮﺍﺭ: 74/181. /

امام علی النقی | میلاد نور مبارک

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۵ ب.ظ
ولادت امام هادی ....

امام هادی (ع)فرمود:
بهتر از کار خیر، انجام دهنده آن است، و زیباتر از سخن زیبا، گوینده آن است، و برتر از دانش، دانشمند است، و بدتر از بدى، آورنده آن است، و ترسناک تر از وحشت، ترسو است.

میلاد نور مبارک

امام علی النقی پیشوای دهم شیعیان و دوازدهمین نور از انوار عصمت و طهارت، در نیمه ذی الحجه سال 212، در محلی در حوالی مدینه، چشم به جهان گشود پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام و مادرشان بانویی فاضله و عفیفه به نام سمانه است. نام مبارک ایشان علی از القابشان نقی، هادی و نجیب؛ و کنیه شان ابوالحسن می باشد.

تاملی در معنی و مفهوم "هادی" که معروف‌ترین لقب آن بزرگوار است، بسیاری از حقایق را روشن می‌سازد. هدایت در کتب لغت دو معنای "ارائه طریق " و "رساندن به مقصد و مطلوب" را در بردارد و معمولاً در ارائه راه مطلوب و مثبت به کار می‌رود. شناخت راه و مقصد، شناخت امت و کاروانیان همراه، موانع و مشکلات مسیر، دزد‌ها و گردنه‌ها وایجاد انگیزه برای حرکت، دمیدن روح استقامت در رهروان، حفظ اتحاد و هماهنگی کاروان، حمایت و حفاظت از جان و مال و حقوق کاروانیان وظیفه دلیل و رهنمای کاروان و بخشی از مفهوم "هادی" در فرهنگ اسلامی است. [1]

فعالیت های امام علیه السلام
امام هادی علیه السلام با این که شدیدا تحت نظر بود، اما از پای ننشست و فعالیت های خود را به شیوه ای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش برد. از مهمترین فعالیت های ایشان این بود که به مردم از راه های گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ های علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی عباس را تبیین می کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود

اصحاب امام هادی علیه السلام
• فضل بن شاذان: از متکلمان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری است که از اصحاب امام هادی علیه السلام به شمار می رود.
• حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام: از سادات جلیل القدری است که نسب شریفش به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. او از نظر علمی و عقیدتی مورد تایید امام هادی علیه السلام بود.

زیارت جامعه ی کبیره
از امام هادی علیه السلام چندین دعا و زیارت نامه برجای مانده است که از مشهورترین آنها زیارت جامعه ی کبیره است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد.
از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه السلام، زیارت غدیر است که در آن هم خصوصیات و ویژگی های حضرت علی علیه السلام و هم حادثه ی غدیر ذکر شده است.

سلام بر دعوت کنندگان بسوى خدا
راهنمایان بر خشنودى خدا،
مخلصان در توحید خدا
و بندگان گرامى خدا

شمایید گواهان خانه فنا،
شفیعان خانه بقا،
و رحمت پیوسته،
و نشانه انباشته
و امانت نگاه داشته،

و درگاه حقّى که مردم به آن آزموده مى شوند،

------------------------
منبع :
[1] امام هادی را بهتر بشناسیم. محمود مهدی پور
------------------------

التماس دعا

حدیث | امام هادی

جمعه, ۱۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۴ ب.ظ
ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ:
ﺇﻧﱠﱠﻤَﺎ ﺍﻟﺄﻋﻴﺎﺩُ ﺃﺭﺑَﻌَﺔٌ ﻟِﻠﺸّﻴﻌَﺔِ: ﺍﻟﻔِﻄﺮُ ﻭ ﺍﻟﺄﺿﺤﻰ ﻭ ﺍﻟﻐَﺪﻳﺮُ ﻭ ﺍﻟﺠُﻤُﻌَﺔُ ؛

ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ:
ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻓﻘﻂ ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻴﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ: ﻓﻄﺮ، ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﻏﺪﻳﺮ ﻭ ﺟﻤﻌﻪ. . ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻟﺄﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 98، ﺹ 351.

روز ترویــــــه

جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۸ ق.ظ

http://titre1.ir/files/fa/news/1392/7/22/79702_144.jpg

روز ترویــــــه :

 

هشتم ذی الحجه روز ترویه است و این روزی است که حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.
 
علت نامگذاری
ترویه در لغت به معانی زیر آمده است :
سیراب کردن ، سیراب گردانیدن ، کسی را بر روایت شعر داشتن ، در کاری اندیشه کردن اندیشیدن ، در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب (لغت نامه دهخدا)

در علل الشرایع در سر نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق (ع) که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟
حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر همین، روز هشتم را روز ترویه نامیدند. [1]
باز نقلی دیگر آمده است که زمانی که ابراهیم علیه السلام مأمور شد خانه کعبه را بسازد مکان آنرا نمی دانست در نتیجه خداوند جبرئیل سلام الله علیه را نازل کرد تا مکان خانه را برای ابراهیم مشخص کند و خداوند تعالی پایه های کعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالاسود نیز نازل شد. سپس ابراهیم برای کعبه دو در قرار داد، دری در سمت مشرق و دری در سمت مغرب که مستجار نامیده می شود. وقتی ساخت کعبه به اتمام رسید ابراهیم و اسماعیل حج بجا آوردند و جبرئیل در روز هشتم ذی حجه (روز ترویه) بر آن دو نازل شد و گفت برخیزید و آب جمع آوری کنید، چون در زمین عرفات آبی وجود ندارد. بهمین دلیل این روز، روز ترویه (یعنی ذخیره کردن آب) نامیده شد. سپس ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را محلی امن قرار بده و اهل آن را از میوه ها بهره مند کن...
(سوره ابراهیم/35)

امام صادق (ع) فرمود: منظور از بهره مندی از ثمرات، ثمره قلوب یعنی محبت مردم و تمایل آنها نسبت به مکه است تا بسوی آن بروند.[2]
همانطور که آشکار گردید وجه تسمیه یوم الترویه یا روز ترویه در کلام امامان معصوم برداشتن و ذخیره نمودن آب در روز هشتم ذی حجه می باشد.


منزلت روز ترویه
روز ترویه یکی از ارزشمندترین روزهای زمان برشمرده شده است که خود آداب و اعمال مخصوصی دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای تبارک و تعالی از هر چند چهار شماره برگزید،
از فرشتگان: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل
و از پیغمبران چهار نفر برای مبارزه بوسیله شمشیر: ابراهیم و داوود و موسی و من
و از خاندانها چهار خاندان که فرمود: خاندان آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید
و از شهرها چهار شهر برگزید و فرمود: سوگند به تین و زیتون و طورسینین و این بلد امین پس مقصود از تین مدینه است و از زیتون بیت المقدس و از طورسینین کوفه و از بلدامین مکه
و از زنها چهار زن برگزید: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه سلام الله علیها
و از اعمال حج چهار عمل را برگزید: قربانی کردن و صدا به لبیک بلند کردن
و احرام و طواف و ازماهها چهار ماه که ماههای حرامند برگزید: رجب و شوال و ذی القعده و ذی الحجه
و از روزها چهار روز برگزید: روز جمعه و روز ترویه (هشتم ذی حجه) و روز عرفه و روز عید قربان.[3]


وقایع این روز
در این روز؛ فرستادن نامه امام حسین علیه السلام به کوفه پس از شهادت مسلم بن عقیل.
مورخین خروج اما حسین علیه السلام از مکه به سمت کوفه را هشتم ذی حجه یعنی روز ترویه نگاشته اند.

----------------------
1-علل الشرایع ج 2 ص 399 باب 171
2-قصص النیاء ص 193
3- خصال ترجمه مهری ج 1 ص 249
----------------------

التماس دعــــــا

 

امام باقر | وصیت امام باقر

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ب.ظ

وصیت امام باقر علیه‌السلام : 

 
ﻫﺬﻩ ﺍﻟﻮﺻﻴﺔ ﻟﻮﻟﺪﻩ ﻭ ﻭﺻﻴﻪ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻗﺎﻝ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﻳﺎ ﺑﻨﯽ ﺍﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﺒﺄ ﺛﻠﺎﺛﺔ ﺃﺷﻴﺎﺀ ﻓﯽ ﺛﻠﺎﺛﺔ ﺃﺷﻴﺎﺀ:

✏  ﻓﺮﺯﻧﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺨﻔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ:
ﺧﺒﺄ ﺭﺿﺎﻩ ﻓﯽ ﻃﺎﻋﺘﻪ، ﻓﻠﺎ ﺗﺤﻘﺮﻥ ﻣﻦ ﺍﻟﻄﺎﻋﺔ ﺷﻴﺌﺎ ﻓﻠﻌﻞ ﺭﺿﺎﺀﻩ ﻓﻴﻪ،

✏  ﺭﺿﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺘﺶ ﻣﺨﻔﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﻃﺎﻋﺘﯽ ﺭﺍ ﮐﻢ ﻣﺸﻤﺎﺭ؛ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺿﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻭ ﺧﺒﺄ ﺳﺨﻄﻪ ﻓﯽ ﻣﻌﺼﻴﺔ، ﻓﻠﺎ ﺗﺤﻘﺮﻥ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﻌﺼﻴﺔ ﺷﻴﺌﺎ، ﻓﻠﻌﻞ ﺳﺨﻄﻪ ﻓﻴﻪ،

✏  ﻭ ﻏﻀﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻣﺨﻔﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺼﻴﺘﯽ ﺭﺍ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺸﻤﺎﺭ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺸﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻭ ﺧﺒﺄ ﺍﻭﻟﻴﺎﺀﻩ ﻓﯽ ﺧﻠﻘﻪ ﻓﻠﺎ ﺗﺤﻘﺮﻥ ﺃﺣﺪﺍ، ﻓﻠﻌﻠﻪ ﺫﻟﮏ ﺍﻟﻮﻟﯽ.
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﺨﻔﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﻣﻨﻤﺎ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ.

 
- ﮐﺸﻒ ﺍﻟﻐﻤﺔ، ﺝ 2، ﺻﺺ 361-362؛ ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 75، ﺹ 187، ﺡ 27.

 

 http://img1.tebyan.net/Big/1389/08/18535223185170543142188121283414711458182.jpg

امام باقر (ع) :
هر که خوش نیت باشد ، روزی اش افزایش می یابد.

 
نام : محمد
لقب : باقرالعلوم، الشاکر لله، هادى، امین و شبیه است، و لقب اخیر به خاطر شباهت آن حضرت به پیامبر(ص) است
نام پدر : حضرت امام سجاد (ع)
نام مادر : ام عبدالله فاطمه دختر امام حسن مجتبى(ع)
محل دفن : قبرستان بقیع

در چنین روزى مصادف با دوشنبه، در سال 114 هـ امام باقر(علیه السلام) توسط هشام بن عبدالملک مسموم و شهید شد[1] در شب شهادت به امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «من امشب جهان را بدرود خواهم گفت. هم اکنون پدرم على بن الحسین را دیدم که شربتى گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سراى جاوید و دیدار حق بشارت داد». در روایت دیگرى فرمودند: «اى فرزند گرامى، مگر نشنیدى که حضرت على بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد: «اى محمد بیا، زود باش که ما انتظار تو را مى کشیم».
آن حضرت چندین روز و به قولى سه روز در حالت درد از اثر سم به سر مى بردند تا به شهادت رسیدند. فرداى آن روز بدن مطهر و پاک آن دریاى بیکران دانش خدایى را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبى و امام سجاد(علیهما السلام) به خاک سپردند. [2]

آن حضرت هشتصد درهم براى تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود. حضرت صادق(علیه السلام) فرمودند: پدرم فرمود: «اى جعفر، از مال من مقدارى وقف کن براى ندبه کنندگان که ده سال در منى در موسم حج بر من گریه کنند، و مراسم ماتم را تجدید نمایند».[3]

آقا و مولایمان حضرت باقر(علیه السلام) در کربلا شرف حضور داشت. شب یازدهم، بازار کوفه، کنار سرهاى مطهر، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن على(علیه السلام) و اسارت عمه هایش مى شد، اشک از چشم مبارکش مانند درّ جارى مى گشت.

 
خدا بزرگ است چنانکه در اندیشه نمی گنجد
و ستایش بسیار مخصوص اوست
خدایى که به کرمش بر من منّت نهاد،
و به احسانش زیارت سرورانم را آسان نمود
و از زیارتشان محرومم نکرد،
برگزیده ای از زیارت ائمه بقیع (ع)


----------------------
برگرفته از کتاب تقویم شیعه عبدالحسین نیشابوری
[1]. توضیح المقاصد: ص 29. فیض العلام: ص 110.
[2]. کافى: ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات: ص 141. فیض العلام: ص 110. انوار البهیة: ص 69.
[3]. کافى: ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات: ص 141. فیض العلام: ص 110. انوار البهیة: ص 69.
----------------------

التماس دعـــــــا

 

http://gallery.omidvaran.org/wp-content/gallery/emambager/885208_524298610990039_878503383_o.jpg

هفته ی دفاع مقــــدس گرامی بــــــــاد ...

دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۴۵ ب.ظ

        " بســــم رب الشُّهـــَـــــــــــداءِ و الصِدّیقیـــــــــن "

• دخترِ خط مقــــــدم!

   موضوع: دفـاع مقــــــدس

   نویسنده: زهرا رضاییان

   منبع: چارقد


  

«اولین مجروحیت من بر می‌گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه‌های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقی‌ها به گروه امدادی، بی‌سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند؛ ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد، راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی‌توانست دوباره اعزام شود؛ برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم.

وقتی به آنجا رسیدم، با صحنه تکان دهنده‌ای روبرو شدم. همه بچه‌ها شهید شده بودند و آن‌هایی هم که نفس می‌کشیدند، آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی‌آمد.

 

در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده زخمی به زحمت لب‌های خشکیده‌اش را تکان داد و گفت: امدادگر ... گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس ... گفتم بله منم. بعد بیهوش شد. همین لحظه یکی از رزمنده‌ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می‌آمد، جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید. من رانندگی می‌کنم.

از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد، این‌کار را انجام داد که با روشن‌شدن چراغ آمبولانس، عراقی‌ها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی‌شنیدم. فقط احساس کردم شکمم می‌سوزد.


وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم، آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما درب آمبولانس را اره کنند. وقتی درب آمبولانس باز شد دکتر گفت: «این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته ...». آن وقت بود که بیهوش شدم.

بعد مرا به داخل بیمارستان منتقل کردند و روده‌هایم را به داخل شکم برگردانده و آن را با یک دستمال بسته بودند. وقتی مرا به اتاق عمل منتقل کردند، علائم حیاتی من از کار افتاد و به علت کثرت مجروحین مرا به سرعت به معراج شهدا منتقل کردند.



نمی‌دانم چند روز طول کشید، ولی روزی که می‌خواستند شهدا را به داخل خودروی حمل شهدا منتقل کنند، دیدند نایلونی که مرا داخل آن پیچیده بودند بخار کرده است. سپس مرا به سرعت به داخل بیمارستان منتقل کردند. دوستان حاضر در بیمارستان می‌گفتند: دکتر وقتی که دوباره شما را دید، گفت: چرا دوباره این شهید را اینجا آوردید؟ و مسئولین حمل شهدا گفتند: آقای دکتر ایشان زنده‌اند! پزشکان که خیلی خوشحال شده بودند، مرا به اتاق عمل منتقل کردند» ...

این جریان اولین مجروحیت زنی است که امروز در یک خانه 50 متری در آلوده‌ترین نقطه تهران دارد بی سر و صدا زندگی‌اش را می‌کند؛ بی‌آنکه ادعایی داشته باشد ... زنی که در روزگار جوانی‌اش با هزار هزار آرزو در دل، جانش را می‌گیرد کف دستش و می‌رود جبهه؛ آن‌هم توی خط مقدم و می‌شود آرپی‌چی‌زن و تکاور ...

زنی که وقتی توی عملیات والفجر یک در منطقه فکه دشمن بعثی لعین، منطقه را زیر آتش بمباران شیمیایی می‌گیرد ماسکش را از صورت بر می‌دارد و بر صورت مجروحی که در حال مداوایش است می‌گذارد تا شیمیایی‌شدن را به جان بخرد، اما جان انسان دیگری را نجات بدهد ... حالا هم امروز خودش با عوارض دردناک « گاز خردل شیمیایی» دست و پنجه نرم می‌کند، اما هیچ ادعایی ندارد ... می‌گوید: « از کسی هم انتظار ندارم. وظیفه ای بوده که انجام دادم» ...

آنقدر خاطره برای گفتن دارد که اگر روزی بالاخره وزارت ارشاد از خواب گنجشکی‌اش بیدار شود و ناگفته‌های او را به دست چاپ بسپارد، بسیاری از زوایای پنهان جنگ برای من و تو که آن روزها را یا ندیده‌ایم یا اگر دیده‌ایم، کمتر به خاطر داریم؛ آشکار شود ...

به یقین زنی که هم امدادگر بوده، هم تک‌تیرانداز و هم آرپی‌چی‌زن و روزگاری را در کنار شهیدی بزرگوار چون شهید حاج محمد ابراهیم همت برای دفاع از این دین و سرزمینش جنگیده، خیلی چیزها برای گفتن دارد؛ اما نمی‌دانم چرا وزارت ارشاد بعد از این همه مصاحبه‌ای که با او کرده‌اند، باز هم در چاپ خاطراتش تعلل می‌ورزند ...

نمی‌دانم من جای او بودم، چه می‌کردم؟ ... فقط می‌دانم او خیلی بزرگ است، بزرگ‌تر اینکه بتوانم درکش کنم. از او برایت گفتن این بار،  

" او که شهید زنده دیگری است در میان‌مان ... " بنشین و فکر کن.

خودت را برای لحظه‌ای بگذار جای او؛ جای او؛ جای آمنــــــه وهاب زاده....

ببین اگر تو، او بودی؛ با شرایطی که دارد، چــــــه می‌کردی؟ ...

 

پیوند آسمانی آب و آینه مبارکباد

جمعه, ۴ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۴۸ ب.ظ
زهرا که شبیه یاس نوخاسته شد
تا گفت بله ، غمِ على کاسته شد
در مجلس عقدشان ملائک گفتند
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
این سو مولا ، غرق تمنا و نگاه
آن سو زهرا و خنده هایى کوتاه
اسفند به کف ملائکه میخوانند
لا حول ولا قوة الا بالله
وقتى داماد مرتضى ، شیر خداست
وقتى که عروس ، نور هستى ، زهراست
یعنى که تمام نسلشان ، گُل پِى گُل
سالى که نکوست از بهارش پیداست
هر بار لباس تازه پوشید تو را
با شادى مادرانه بوسید تو را
امروز که میروى گلم خانه بخت
اى کاش خدیجه بود و میدید تو را ..
شاعر : حامد عسکرى
• سالروز پاک ترین ازدواج هستى مبارک

حضرت ♡مَــ♥ــهدی♡ | شب جمعه : نماز حاجت

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۷ ب.ظ

  

نماز حاجت

 
  حتماً نقل‌هائی از ائمه معصومین علیهم السلام را زیاد شنیده‌اید که شب جمعه از زمان‌های استجابت دعاست...
حتماً می‌دانید که دو رکعت نماز حاجت برای استجابت دعا مؤثر است...
حتماً می‌دانید که ظهور مولایمان امام زمان علیه السلام در ید قدرت حق متعال و از مقدرات اوست...
حتماً می‌دانید که دعا مقدرات الهی را تغییر می‌دهد...
 
و حتماً نیازی به توضیح بیشتر نیست...     
بیائید شب‌های جمعه بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز حاجت بخوانیم و ظهور مولایمان را از خداوند عاجزانه طلب کنیم...

 

(¯`’★•♥♥* اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین *♥♥•★’´¯)

 

 (¯`’★•♥♥* اللّهم عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر

و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه *♥♥•★’´¯)

 

 (¯`’★•♥♥* اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ اَعْدائَهُمْ اَجْمَعین *♥♥•★’´¯)

 

حدیث | امام جواد (ع) : بدست آوردن محبت

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۶ ب.ظ

 

امام جواد علیه السلام :

 
ثَلاثُ خِصالٍ تَجتَلِبُ بِهِنَّ المَحَبَّةَ: اَلنصافُ فِى المُعاشَرَةِ و َالمُواساةُ فِى الشِّدَّةِ وَ الاِنطِواعِ وَ الرُّجوعُ إِلى قَلبٍ سَلیمٍ؛

 
با سه خصلت، محبّت (دیگران) به دست مى ‏آید: انصاف در معاشرت، همدردى (با دیگران) در سختى‏ ها، و بازگشت به قلبى پاک.

  

 
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج75، ص82، ح77

 

 http://img.tebyan.net/big/1388/08/24515621311818077182119962356014678204245209.jpg

 

ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ :

 
ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﺎ ﻭﻳﮋﮔﻲ‌ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭﻱ ﺩﺭ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻲ ﻛﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ.

 

 ﺗﺼﻮﻳﺮﻱ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﺭ ﺷﻴﻌﻲ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﻣﻲ‌ﺩﻫﺪ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺍﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﻲ‌ﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻄﻲ ﻏﻴﺮﻣﻌﻤﻮﻟﻲ ﺗﺮ ﻧﻴﺰ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﭼﺎﻟﺸﻲ ﺟﺪﻱ ﻧﺸﻮﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﺎ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﻲ ﺧﻮﻳﺶ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻟﺪﻧﻲ ﻭ ﻏﻴﺒﻲ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﻜﺸﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﺻﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻄﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﻮﻋﻲ ﻏﻴﺒﺖ ﺍﺯ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻲ‌ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﻨﺪ، ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻲ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ 5 ﺳﺎﻟﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺳﻴﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻤﺎﺭﻱ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﻤﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺣﺘﻲ ﺧﻮﺍﺹ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻭ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻋﻠﻤﻲ ﻭ ﺭﻭﺣﻲ ﻭﻱ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ.

 

 ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﻌﺪﻱ ﭼﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﺎﺩﻱ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﮕﺮﻱ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﺎ ﻏﻴﺒﺖ ﻭ ﺯﻧﺪﺍﻧﻲ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻣﺮﻩ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻋﺪﻡ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﻋﺼﺮ ﻏﻴﺒﺖ ﺻﻐﺮﺍ ﻭ ﻛﺒﺮﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻧﻴﺰ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻔﻬﻮﻣﻲ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﺗﻮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﻮﺧﺖ.

 

 
  / امام جواد علیه السلام و بازسازی اندیشه امامت /

 

 

آفتاب پشت ابر
 

امام جواد (ع) | راز شهادت

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ

  http://www.aqeedah.ir/data/media/74/Imam-Javad-07.jpg

   

   * ﻫﺸﺘﻤﻴﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺼﻮﻡ (ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺭﻭﻳﺖ ﺟﻤﺎﻝ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻟﺎﺋﻤﻪ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺑﻮﺩﻧﺪ.

 ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﻞ ﻭ ﻫﻔﺘﻤﻴﻦ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻤﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺳﭙﺮﻱ ﻣﻲ‌ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻛﺎﺷﺎﻧﻪ ﭘﺮﻓﺮﻭﻏﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﺯﺍﻥ ﻧﺴﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ.

 

 ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻲ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺭﺩ ﻃﻌﻨﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﮔﺎﻩ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻴﺰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ‌ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ‌ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻜﺘﻮﺏ «ﺣﺴﻴﻦ ﺍﺑﻦ ﻗﻴﺎﻣﺎ» ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﺮﺩ.

ﺍﻭ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ «ﻭﺍﻗﻔﻴﻪ» ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻣﻲ‌ﻧﻮﻳﺴﺪ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﺷﻲ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻧﺪﺍﺭﻱ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﭘﺎﺳﺦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﮕﺎﺷﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﻣﻲ‌ﺩﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﻃﻮﻝ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻛﺸﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﻱ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻞ ﺟﺪﺍ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ. ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻃﺒﻖ ﭘﻴﺶ ﺑﻴﻨﻲ ﺍﻣﺎﻡ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺩﺭ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺳﺎﻝ 195 ﻫﺠﺮﻱ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻋﻴﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﻫﻢ ﺭﺟﺐ ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻣﺘﺠﻠﻲ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ «ﺳﺒﻴﻜﻪ» ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ «ﻣﺎﺭﻳﻪ ﻗﺒﻄﻴﻪ» ﻫﻤﺴﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ (ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ) ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺁﻓﺮﻳﻨﺸﻲ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻭ ﻣﻨﺰﻩ ﺩﺍﺷﺖ.

 

ﻣﺮﺗﺒﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﻲ ﻭﺍﻟﺎﺗﺮ ﺑﺨﺸﻴﺪ. ﻭﻟﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺗﻤﺎﻣﻲ ﺷﺎﻳﻌﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺭﺍ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺯﺩﻭﺩ. ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ، ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺣﻖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﻮﺩﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻣﺎ «ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﺎﻥ» ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺯﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻣﻮﻟﻮﺩﻱ ﻛﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺎﻧﺰﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺳﺘﺎ ﺁﺛﺎﺭﻱ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﻜﺘﺐ ﻋﻠﻤﻲ، ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺷﻴﻌﻪ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩ ﺧﺎﺹ ﺑﺨﺸﻴﺪ. ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﭘﺎﻳﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺗﻠﺎﺷﻬﺎﻱ ﭼﺸﻤﮕﻴﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻓﺮﻭﻏﺶ ﺗﻠﺎﺷﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺧﻠﻔﺎﻱ ﺑﻨﻲ ﻋﺒﺎﺱ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻏﺎﻓﻠﮕﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.
 
 
  / امام جواد علیه السلام و راز شهادت /

  

http://up.talabe2.ir/up/talabe2/Pictures/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA%20%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF.jpg

  

 http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/___imam_javad_14/javad_ol_aeme__www_shiapics_ir_20120529_1964851996.jpg

 
امام جواد (ع) :
بدان که از دید خداوند پنهان نیستی پس بنگر که چگونه هستی!     

 

 
نام: محمد
لقب: جواد
نام پدر: حضرت امام رضا ع
نام مادر: سکینه
مدت امامت: 18 سال
مدت عمر: 25 سال
محل دفن: کاظمین
 

 
امام محمد بن علی التقی (ع) ملقب به " جواد " بود. این لقب از آن سوی به ایشان داده شد که ایشان در طول عمر کوتاه اما با برکت خویش به درخواست کنندگان پاسخ مثبت داده و آنها را از درگاه کرمش ناامید بر نمی گرداند.
 
امام جواد (ع) پس از آنکه با ام ‌فضل، دختر مامون عروسی کرد از بغداد به مدینه بازگشت و تا سال 220 در مدینه اقامت داشت.
در روز آخر ماه ذی القعده سال 220 هـ امام جواد(علیه السلام) به زهر معتصم به شهادت رسیدند، و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال و سه ماه و 12 روز گذشته بود.
[ در شهادت آن حضرت 5 ذى القعده، 11 ذى القعده[1]، 5 ذى الحجه سال 219 هـ [2]، 6 ذى الحجة[3]، 25 ذى الحجة هم گفته شده است.]
 
بعد از شهادت حضرت رضا(علیه السلام)، مأمون جواد الائمه(علیه السلام) را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمود. پس از مدتى که آن حضرت از سوء معاشرت مأمون بسیار ناراحت بودند براى حج به مکه تشریف بردند. سپس به مدینه رفتند و در آنجا بودند تا مأمون به درک واصل شد و معتصم برادر او خلیفه شد.
 
معتصم حسادت خاصى نسبت به آن حضرت داشت، و آن امام معصوم(علیه السلام) را به همراه ام الفضل به بغداد احضار کرد. آن حضرت در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود در مدینه امام هادى(علیه السلام) را امام بعد از خود معرفى کردند و ودایع امامت را تسلیم ایشان نمودند و در 28 محرم سال 220 هـ وارد بغداد شدند. ام الفضل به تحریک عمویش معتصم و به قولى جعفر بن مأمون، امام(علیه السلام) را در سن 25 سالگى مسموم کرد.[4]

 

   
پرورگارا درود فرست بر محمد بن علی
که نشانه و نمونه اعلای تقوا و خدا پرستی است

 
----------------------
برگرفته از کتاب تقویم شیعه عبدالحسین نیشابورى
[1] . بحار الانوار: ج 50 ص 11، 12، 14، 15، 17.
[2] . تتمة المنتهى: ص 300.
[3] . شرح احقاق الحق: ج 12 ص 414 ـ 416 .
[4] . خلاصه اى از قلائد النحور: ج ذى القعده، ص 279.
----------------------
 
التماس دعا

 

امام جواد (ع) | خواهر نداشتی .....

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۲ ب.ظ

http://aghigh.ir/files/fa/news/1392/7/11/21656_243.jpg 

یا جوادالائمه

 
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد

 
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد

 
از روی خاک حجره سر خاکی تو را

 
بر دارد و به گوشه دامن مکان کند

 
می خواهی آب آب بگویی نمی شود

 
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟

 
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد

 
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد

 
تا بام می شود سر سالم تری رسید

 
با شرط این که این لبه در امان دهد

 
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست

 
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد

 

  

حدیث | امام جواد (ع) :

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۶ ب.ظ

 

http://www.heydarekarrar.com/uploads/2012/10/1_emam-javad4-1024x1024.jpg

 

http://img.tebyan.net/big/1386/08/205234112142201711011439013717621314673105203.jpg

 

دادِ دل | مُحِبّ ♡مـَـهدی♡

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۲۷ ب.ظ

سلام سید مَهدی ام

آقا جان جایی شنیدم که تو برای ظهور شــــیعه نمیخواهی .. مسلمــــان نمیخواهی

 

" تــــــــو تنهـــــــــــــا مُحِـــــبّ میخواهی "

 

آتــــــــــش گرفتم این جمله را که شنیدم :'(

 

میگفت : برای زمینه سازی ظهور : همین بس که  محبّ مَهدی بسازیــــد

 

محب : عاشــــــق

 

.

.

امامم : عزیزم : مولایم : آقا جــــــــان : بمیرم مولاااااااااا ،

تو تنها محب میخواهی و هنوز نیــــــــــــــــــافته ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

 
من نباشم که ببینم تو با این همه عشقی که به ما داری

با این همه محبتی که به جهانیان داری هنوز کسی عاشقت نیـــــــــــــــست !!!!!!!!!؟؟
 

 
نه جانم به فدایت ... این گونه نیست !!! مگر میشود ؟؟؟
نه آقای من .. صبر کن ... دوستت داریم ..

عاشقات هستیم مَهدی ام ... اما هنوز ، شاید ، فقط ، بلد نیستیم عشق درون سینه ی مان را بـــازگوییم ...

 
مولای من : ای عزیزتر از جانم ، فقط اجازه بده

تا عشق آسمانی تورا از این قفس سینه رها کنم و به جهانیان نشان دهم تا عاشقت شوند ...

 

 
تو بخوان برای دلـــــــــم ...

من قول میدهم با عشقی سرشـــار

واژه هایت را که برای قلب کوچکم میخوانی

بر روی هرصفحه ای در این سو و آن سو روانه میکنم

و بر تمام عالمیان عشق تورا میبارانم ...

تو بر من ببــــــار عزیـــــزم ..

ببـــــــــــــار ...

 

اجازه بده  " من ، تــــــو شَوَم "  و از این مــــــن ، رهــا شــــــــوم

من هایم ، تو باشد ، به غیر تـــــو را ، نخــــواهم ....
  

 

عشق ببار

 

دادِ دل | دحوالارض است ....

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۵۸ ق.ظ

 

دحوالارض است و شب است  و دلم بهانــــه میگرد
کسی ولی گریه هایم را نمیبیند ...
 

 

امشب مرا چه شده!! نمیدانم !!!

به حتم تو بهتر از من میدانی مرا چه شده

 

 

آقا من این سنگینیه دل را
جز با تو و معبود با هیچکس نمیتوانم گفت ...

 

 
آقا تو را به خـــــدااااااا یک نگاهی کن
تو خـــوب میدانی : مرا همین یک نگاهِ تو کافی ست ...

 
 
مولا دگر چشمان من سویی ندارند
جانا دگر من در بدن نایی ندارم ...

 
 
بغض گلو گیرم خدا امشب عجیب است
شعرم خدا با اشک و آه امشب عجین است ...

 
 
اصلا چه دارم مینویسم؟ چیست؟ از کسیت؟
آقا فقط میدانم اینها ، هرگز ز من نیست ...

 
 
مَهدی بیا ، قلبم دگر تاب تپیدن هم ندارد
ای جانِ من : مَهدیِ من ، رخ بِنْمای این زینبت دیگر توان ایستادن هم ندارد ...

 
 
ای سید و مولای من عشقت درون سینه ام غوغایی به پا کرده
این عشق آسمانیه تو آنقدر بزرگ است ، قلبم براش کوچک و تنگ است ...
 
 
میکوبد این عشق خود را به دیوار و درِ قلبم
راه رهایی میجوید او برای بیرون زدن از قفس قلبم ...

 
 
میکوبد و دردی میان سینه میپیچاند مرا در خود
اما این دردِ عشقِ توست سید مَهدی ام شیرین و زیباست از برایم ...

 

 

عزیزم : دحوالارضِ من :

همین حضور و ظهور تو در قلب کوچکِ من است بابای آسمانی ام

دحوالارضِ من نگاه عاشقانه ی توست : عشقِ من

دحوالارض

 

دادِ دل | شدت حضور

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۴۹ ق.ظ

امام زمان در آیینه کلام امام رضا علیه السلام

 

♥♡ سلام بر تو ای آفتـــــــاب روشنــــایی بخش ...

 
سلام بر تو ای امام غائب از نظر !!!

....

...

 

 
نههههه چه میگویم!!؟؟؟

 
باید بگویم :
سلام بر تو ای امام حــــــــاضر در قلبها و دیده های از زمین به آسمــــــان رسیده...
.
.
 
آقای من : آخر چرا از کودکی برای ما اینگونه جا انداخته اند که تو غائبــــی؟؟!!! 

 
چرا همیشه این انسان دو پا ، ندیده هایش را پای نبودن میگذارد ؟؟!!!

 
چرا نگشتن ها و چشم بستن هایش را پای ندیدن میگذارد؟؟!!

 
چرا گوشه ای نشستن ها و برای رفع تشنگی : چشم به آسمان دوختن ها و دهان باز کردن به امید آمدن باران از آسمان را بی هیییییچ تلاش به حـــــاضر نبــــــودن تو تعبیر میکنند !؟؟!!؟!؟!
 

آخر چرااااااا مولای من ؟؟!!
این چه رسم انسانیت است !!؟؟؟!!!
این چه رسم ادعای عاشقی ست ؟؟؟!!
.
.
 
تو که حاضرترین فرد ، میان جمعِ ما به اصطلاح حاضرانِ زمینی هستی !! 

 
تو که هســـــتــــــــی!!!

 
تو که هرگــــــــز ، حتی لحظــــــــــه ای در این سالها و قرن ها ، غیبت نکرده ای !!! 

 

 
پس چــــــــــــه میگویند این زمینیان ؟؟!!!
پس چه می انگارند ؟؟!!!
کجا به دنبال تو میگردند که نـــــمی یابَندَت؟؟!!!
.
.
.
 
شاید از شدّت حضور است که حاضر بودنت حس نمیشود !!
  
آری... شاید از شدت این حضورِ مــــــداوم است عشقِ من ...!
آری...

  
همچون خورشید که صبح تا غروب که میتابد کسی حواسش نیست که نور می گسترانده بر زمین و روشنایی میبخشیده ، تازه غروب که میکند میفهمیم رفته... و تیرگی و تاریکی شب غالب شده ، حالا نیاز به روشنایی های مصنوعی داریم برای ادامه زندگی ....
 
 
آری خورشیدِ عالم تابِ من ....
تو قرن ها ست غروب نکرده ای که کسی این طلوع و نور و روشناییِ مداومت را درک کند ...
 
 
من به فــــــــدای تمام بــــــودن ها و حضور عاشقانه ی مداومَت ...
زینبَ ت به فـــــــدایت سیــــد مــَـــهدی ام ...

 

هنگام طلوع خورشید

 

دادِ دل | قم-جمکران

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۴۲ ب.ظ

 

به نام او ... بِسمِ الله الرّحمٰن الرّحیم ..
 
 
السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر ... السلام علیک یا بنت فاطمة و خدیجه ..
 
سلام بر تو ای بانوی آب و آفتاب ...
 
سلام تنها بانوی با کرامت ایران ..
 
سلام ای عزیزٍ دلٍ برادرت رضـــــا ..
 
سلام معصـــــومه ام..
 
تو که زینب بوده ای برای رضـــــــایَت ..
 
تو ای نازنین دخترِ موسی کاظم ..
 
 
بانو چقدر دلتنگ حرمت بودم
ممنونم که مرا به حضور طلبیدی
ممنون بزرگ بانوی ایران و اسلام که اذن دخولم دادی
 

 
چه زیبا آستانی داری عزیزم ...
از دورها که گنبد طلایی رنگت را دیدم
به نشانه ی ادب و احترام و عشق ، دست بر سینه گذاشته
سلامی از اعماق جان ، از روی شوق دادم و تشکری شورانگیز بخاطر دعوتت در این روز عزیز ...
هرچه نزدیکتر میشدم : سر به پنجره و نگاهی به آسمان ، قطره اشکِ شوقی و : شکراًلله ...
 
.
آری باز منم مزاحم همیشگی ... همان که یا با جسم سرد زمینی و یا گاه با مرغ دل پر میگیرد حوالیِ آستانِ مقدس تان ...
از بارگاه تو تا بارگاه مولایم ... گاه بر این گبند طلایی رنگ و گاه بر آن گنبد آسمانی ..
.
از حرم تا به حرم را همیشه برای حسین بن علی و ابالفضل شنیده بوده ایم ...
آری من کربلا ندیده ام
ولی
از قم به جمکران
برای من از حرم تا به حرم در شِبهِ کربلای ایران است
اجازه دهید کبوتر دلم جاده اش همیشه در آمد و رفتِ این دو گنبد باشد..
.
بانو ببخش ، مَهدی جان ببخش که این دل بهانه گیر ، گاه و بی گاه : دلتنگتان میشود و عزم سفر میکند
این دل همه را عاسی کرده .. باید بگیرمش در قفسی محبوسش کنم ..
قول داده ام دگر بهانه نگیرم ، دگر دَمی نزنم :-(
باشد برای زبانم قفل میگیرم ..
اما برای دلم حتی قفس چاره ساز نیست ...
الا ای جانانِ من ... میان قم-جمکران محبوسم کنید ..
یا فاطمه جان : این جمعه ای که طلبیدی منه روسیاه را به حضور
اصلا برای بازگشت میلی نداشتم .. انگار که این آخرین دیدار است :'(
شاید دنیا و این جسم زمینی مهلتم ندهد دوباره بیایم
اینبار وقتی خواستم به سمت جمکران بروم اول بار بود که بی اختیار خداحافظ گفتم ولی بی تأمل دوباره به امید دیدار گفتم و زیارتی دوباره را به زودی طلب کردم ...
.
حالا جاده ای آسمانی را بر روی زمین طی میکنم
از حرم تا به حرم ...
گاهی نگاهی به پشت سر و گاهی به رو به رو
گاهی به فاطمه معصومه و گاهی به مَهدی زهرا
میم.میم (معصومه.مَهدی)
 
 
نزدیک میشوم به مسجدی آسمانی بر رو زمین ...
  سلام بر مولایــم .. ♥♡ این را دورتادور میدانی به نام میدان آل یاسین در حوالیِ مسجد جمکران دیدم

 آرام بگیر قلبِ کوچکم ... آرام بگیر ...

 چه حس کرده ای که اینگونه تپیدن گرفته ای !!!
 

 
صل الله علیک یا بقیة الله فی ارضه ..

 
آقای من سلام ...

 
سلام عشقِ آسمانی ام ...

 
سلام تپش های قلبم ...

 
... 
لیلای من سلام .

 
مولای من :
مسجد جمکرانت در نظرم زیباترین و رویایی ترین و آرمانی ترین قطعه ی زمین است ...
آسمان در آنجا پیداست ... جمکرانت بر روی زمین بنا نشده ،
به گمانم بر روی ابرها بنا نهاده ای عزیزم ... شوق پرواز میگیرد دلم میان این زمینِ آسمانی ...
دلم میخواهد ، تا به صبح ، در حیاط ت از این سو به آن سو پر بزند ...
چه آرامشی میدهد نمازت در این بارگاه : سید مَهدی ام ...
بر ابرها سوار میشوم و بر روی بام آسمانی رنگت فرود می آیم ..
شکرت خدای من ...
شکرت که مَهدی دارم ...
.
سید من ... مولای من ... مگیر این عشق را از دلِ من
 
 
الهی دلِ شکسته ی ما را انیس و مونس باش...

 

 

قرار قلبها

میلاد بانوی با کرامت اسلام فاطمه معصومه مبارک باد

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

بابای آسمانی ام سلام ...
سلام عزیزِ من ...
مولای من ... فدایت شوم
امروز لبخند نازنینت را حس کردم عزیزم
از آرامشت امروز آرام بودم و خرسند
سالروز میلاد دختر عزیز موسی بن جعفر بر تو مباااااارک مَهدی ام ...
چه بانوی با کرامتی ست عمه جانت مولای من ...
...
...
آقای من تو که در جوار فاطمه معصومه سکنی' گزیده ای مرا نیز دعوت کنید ..عجیب دلتنگ تان هستم ...
.
.
راستی پدر آسمانی ام :
امروز را روز دختر نام نهاده بودند
بابا ؟؟ به دخترانت هدیه نمیدهی ؟؟
نمیشود امشب روی ماهت را ببینیم بابا ؟؟
آغوش گرمت را میخواهم بابای آسمانی ام ...
زیبا ترین آواز برایم صدای پر طنین توست
صدای قدمهایت ..

فدایت شوم ..
زیبا ترین نغمه را آن لحظه ای خواهم شنید
که از سفر طولانی ات بازگردی و ندای اناالمَهدی ات تمااااام جهاااان را پر کند ...
عزیزترینم آن روز را به انتظار ایستاده ام و لحظه شماری میکنم ...

بابای مهربانم
چه بی اندازه زیباست لحظه ی آمدنت
وای که چه میشود اگر اجازه دهی بیایم و عاشقانه به نظاره ات بنشینم ...
بیایم و قدمگاه آمدنت را بوسه باران کنم ...
و بیایم و برایت (ای عزیزِ سفر کرده ام) آب و نان و چشم روشنی بیاورم ...
بیایم و دسته گلهای نرگسم را با تمام عشق تقدیمت کنم ...

و ای کاش بیایم بابای مهربانم و گرد سفر از روی چون ماه تابت پاک کنم و بوسه بر دستان پر مهرت بکارم ...
آری عزیزم تو حاضری در تمام لحظه هایمان ... اما حالا دگر باید از حضور به ظهورت برسیم ...

آقای من تو بهترین و زیباترین لحظه های زندگی ام هستی ..
میشود امشب کمی به قانون زمین
بیایی و دخترکان زمینی ات را در روز دختر به دیداری و نوازشی و لبخندی و آغوشی پدرانه مهمان کنی ؟؟؟

امشب در این شبه جمعه :
عاشقانه تر منتظر آمدنت می مانم بابای آسمانی ام ...
تا صبح کنارِ جاده ی انتظار با دسته گلهای نرگسی سپید به انتظار مینشینم تا بیایی و عبای آسمانی ات را بر سرم بکشی ....

به فدای آرامشت عزیزم که آرام کرده ای قلب کوچکم را ... بیااااا...

 

 

دادِ دل |شهادت صادق آل نبی تسلیت باد ...

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ
مولای من ...
یا صاحب الزمانم تسلیتِ دخترکِ کوچکِ زمینی ات را پذیرا باش ..
عزیزم به گمانم امشب در سوگِ صادقِ آل نبی نشسته ای ..
امشب تو نیز بر چهره ی نورانی ات مروایدهایی نشسته اند و قلب نازنینت غمگین است ...
جانم به فدایت مولا ...
من نیز دلِ کوچکم امشب نا آرام است ...
ای آرام جانم : پدر آسمانی ام
دستِ دلِ کوچکم بگیر و به آسمان ببر ..

بابای من :
میشود بیایم و سر بر دامانت بگذارم
دست نوازشی بکشی بر سرِ دخترِ کوچکت ؟؟

میشود کمی به رسم پدر بودنت در زمین
در آغوش بگیری ام تا که آرام گیرم ؟؟

آقای من : جانِ من : عزیزِ من
اجازه بده بیایم و.. اشک از روی صورت چون ماه تابت پاک کنم
فدایت شوم مَهدی جان ...
اصلا بیا و همه غم و غصه هایت را بر دلِ من بگذار
بیا من خودم همه را حاضرم به دوش بکشم ...
اما عزیزِ دلم تو را بخدا تو آرام باش ...
اشکهایت آتشم میزند ....

تو و من ...

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۲ ب.ظ

♥♡♥♡♥♡♥♡

مولا دلم برای تو پر میزند بیا
مولا کنار قافیه هایم بیا بیا


من در کنار تو و تو در کنار من
من مجنون تو و تو لیلای من


تو در کنارِِ من و من در کنارِ تو
تو تمامِ عشقِ من و من غلامِ تو


من پر زدم به سمتِ تو و تو به سویِ من
من قلم شده ام از برای تو و تو همه دل واژه هایِ من


تو دلیلِ بــــودنِ من ، من نبــــودن تو... :'(
تو کلامِ من ، من کلامِ تو
تو نوایِ من ، من نــوایِ تـــــو


تو بهارِ من ، من خزانِ تو
تو جهانِ من ، من نه ذره ای از برایِ تــــــو


تو طلوعِ من ، من غروبِ تو
تو آسمانِ من ، من خاکِ پــــــای تـــو


تو لیلایِ من ، من مجنونِ تو
تو نگارِ من
تو عزیزِ من
تو دریایِ من
تو اذانِ من
تو نمازِ من
تو قنـــــوتِ مــــن


تو رکوعِ من
تو سجودِ من
تو شروعِ من
تو پایـــــانِ مــــن


تو آرامشم
تو سیــــّـد و مولااااااای مــــــــن


امضاء : زینبِ مَهدی
امضای صاحب اصلی این واژه ها و سروده ها : سید مَهدی قائم آل محمـــّـد (ص)

♥♡♥♡♥♡♥♡



  آقا ببین چگونه به شعــــــر افتاده واژه هام  
  آقا از آنِ توست همه عاشقـــــانه هام 

 

 

دادِ دل | حاضر

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ

 

من با حضور تو زنده ام مولاااا ...
غیبت را گذاشته ام برای آنانی که می انگارند نیستی ..
 
در حضورت زندگی میکنم ...
هر بار صدایت زدم : ندایی آمد : حاضر ...
 
آقا اجازه : من نیز حاضرم : در کلاس درس عشق ...

 

دادِ دل | جمعه هایی که در حال گذر است ...

شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۱ ب.ظ

 
سلام بر تو مولای من ...
سلام عزیزِ من ...

 
دوباره باز هم این جمعه هم گذشت ... به شنبه رسید..
جانِ من .. تو باز هم نیامدی ..

 
دوباره من ، آن منی نشدم که تو میخواهی ...
دوباره این جمعه هم ، لایق دیدارت که نبودم هیچ ..
لایق کمی خوب شدن هم نبودم انگار ...
لایق کمی شاد کردن قلب نازنینت نیز نبوده ام ... 

 
آقای من ...
چه بگویم از این جمعه هایی که مدام در حال گذر است ..
و من هر روز پیر تر میشوم در فراقت و ... سه نقطه چین ...  

 
مَهدی ام ... تو تنها درمان همه دردهایم هستی ...
اما هیچ طبیبی این را نخواهد فهمید ...
که درهای من جز به دست تو درمان نمیشود ...
نام تو کمی تسکین قلب بی قرارم میشود ...
بیا ای طبیب دل بی قرارم ...
بیا تا کمی چشمان بی فروغم نوووور بگیرند ... 

 
همه دلخوشی ام بر روی زمین همین بردن نام زیبای توست ...
همه آرامش قلبم همین نام و یاد توست ...
همین نوشتن های برای توست که کمی آرامم میکند ...
همین نوای دل انگیز صدایت ... که در گوشم میخوانی ..
همین واژه هایی که بر قلبم فرو میریزی و منه کمترین بر روی صفحه ای جاری میکنم ...
تا بخوانند آنانی که عشق تو در سینه دارند ...
تا سرریز شوند از عشقت هر دم ...
تا تپش های هر قلب مَهدی شود و بتپد بی قرارانه برایت ... 

 
این واژه ها که از من نیست ..
پس حتما از قلب تو بر قلب عاشقانت خواهد نشست ....

 

به مولایم بگویید ....

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۲ ب.ظ
به مولایم بگویید دخترکی دل شکسته بود
اما فقط به عشق تو هرجا نشسته بود

بگویید به مولایم که پر از آه و ناله بود
اما به غیر عشق تو در سینه اش نبود

بگویید بر روی قلبش با خط خوش نوشته بود:
آنکه هستیِ من است سید مَهدی قائم آل محمد است

بگویید زینبت خسته است،قدش اگر هنوز خمیده نگشته
اما دلش به وسعت دریــــــــا گرفته است...

آرامشی از جنس آسمان

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۴ ق.ظ
یا مولا ...
عزیزِ ناپیدای من ...
دلم عجیب برایت تنگ است ...
امشب با تو و در آغوشت دعای مجیر را میخوانم ...
بیا و بگذار این شبه جمعه را عاشقانه در کنارت مجیر بخوانم ...
و تو کمی به رسم پدر بودنت آغوش گرمت را به رویم بگشا و دست نوازشت را بر سرم بکش
بگذار امشبی را تا سحر در آغوشت آرام گیرم .....
آرامشی از جنس آسمان میخواهم ...

دادِ دل | سه نقطه چین ...

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۴ ب.ظ

 

     ♥♡ السلام علیک یــــــا اباصــــــالح المَهـــــدی ادرکنـــــی ... ♥♡

(م.ح.م.د)

سلام بهترینم ...
سلام نفس های هر روزه ام ...
سلام تمام هستیه من .. مولاااااا جان ...
سلاااااام امامم ...
 

 
چرا آقای من ....
چرا سالها که نه .. هزاره ها که نه .. قرررررنهاست ز بردن نامت مَحرومم ؟؟! ......
چه بی لیاقتم منه کمترین که قرنهاست هم ز دیدن رویِ چون ماه تابت مَحرومم (و تو در پَسِ پرده ی غیبتی) و هم ز بردن نام زیبایت تا زمان غیبتت ... .

 
عزیزم ... این روزها تو را باید این گونه صدا بزنم : (میم.ح.میم.دال)

 

 
یا صاحب الزمانم ... چه روزها که خیال میکردم اگر ز بردن نام زیبایت محرومم ، میتوانم "سید مَهـــــدی" بخواممت ...
خیال میکردم میتوانم این لقب سراسر نور و با شکوهت را بر زبان بیاورم ...
اما .... انگار باز هم خوش خیالی کرده ام...
چه روزها که "بابا مَهدی" صدایت زدم و گاه جوابم دادی ...
و چه بی اندازه تو مهربان و پر عطوفتی : که گستاخی ام را به رویم نیاوردی ..... بلکه ............
بابا ... : از این پس باید اینگونه صدایت کنم : بابا (سه نقطه چین) ....
باید (م.ه.د.ی) _ (میم.ه.دال.ی) صدا کنم ت ...

 

 
بابا .... نگاه کن .... هرچه میگذر به نقطه چین های نامه هایم برایت افزوده میشود ...
از حالا دگر جایِ نامِ بهترین بابای دنیا نیـــز میان نامه هایم خــــــــــالی ست...
بابا.... نگاه کن .... تمام نامه ام پر از نقطه چین شده ......
این نقطه چین ها را باید خودت بیایی و پر کنی ....
پس کی خواهی آمد ؟؟؟ آخر هرچه دیر تر بیایی به تعداد نامه های پر نقطه چینم اضافه میشود ........ آنوقت کارت درآمده است هاااا بابا ....

 

 
همین حالا هم کم نیست نامه هایی که برایت نوشته ام و پر از خالی ست ...
خالی از دست خطِ زیبایت .....
شاید آخر روزی برسد که تمام نامه ام فقط با نقطه چین ها بر شود .....
..........
......
..

 

 
بیا ..... بیا تمام آنچه برایت نوشته ام انتهایش باز مانده .... جای امضایت خالی ست ....
تمام انتهای سطرهایم باز مانده و خالی و خیس است ... باید پُر شوند .......
با دانه دانه اشک هایم ، انتهای سطرهایم ، بلور آذین شده ...
بیا بابا مَهــ.......... [گریـــــــــــــــه...]
.

 
بگذار لااقل برای آخرین بار بگویم :
بیا بابا مَهـــــــدی ام ....

بیا عشـــــقِ آسمـــــــــانیِ من ....

بیا بهتریــــــــــن بابای عــــــــالم ....
بیـــــــــاااااااااااااا .....................

 

 

سلام بر بهار

دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

 ♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡

 

سلام بر تو ای ماهِ تابانِ من ..
سلام ای طبیبِ دلِ بی قرارم ...
عزیزم .. ، بهارم ، ... گنه کارم آری ..
ولی دل به تو داده ام ...
من امیدم به توست
امیدم به توست مولای من
به معبود بی همتا و بر این ماه پر برکت است ..
تو ای برکت لحظه هایم .. : بیا بر منه رو سیاه امشب بتاب
من این روز ها را به عشقت خواهم نشست ...
همه امّیدم در این ماه به گرمای دستان توست بابای من ...
بیا گوش کن آقای من : تپش های قلبم ز نامت بی قرارانه : مَهدی کنان میتپد ....
ای عشقِ نا پیدای من : مگیر نام زیبایت را ز من
خورشید من : عزیزم ، بهارم : به نامت سلامی پر از نور پر از آبیِ آسمان ... میدهم بر بهاااااااار...

 

 ♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡

 

....

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۳ ب.ظ
صل الله علیک یا بقیـــــــة الله فی ارضه ...

سلام مولای من که تنها راه رسیدنم به زیباترین مقصد هستی ...
آقا جان ... امروز باید خداحافظی کنم از شعبانی که لحظه هایش برایم با اشک و سوز و آه و گاه شادی و سرور و زیبا گذشت در کنار شما آقا ...
وسلامی گرم دهم به مبارک رمضانی که راه رسیده است امروز ...
بعضی گلویم را میفشارد امروز ولی ..... .......
.
.
.
.
مولا شاید باید از این پس برای سخن گفتن با شما کمی مراعات کنم و پایم را از گلیمم دراز تر نکنم ....
شاید نباید آنچنان صمیمانه با بزرگترین و والاترین فرد عالم بشریت سخن کنم ...
شاید روا نیست شما را با نام زیبایتان خطاب کنم ...
شاید نباید هرجایی و هر زمانی بگویم که عاشق شما هستم و با عشقتان زنده ام ...
شاید درست نیست عاشقانه هایم را که خاااااصِ شماست به اشتراک عالم بگذارم ...
شاید باید برای خودم نگاه دارمشان ..
همه ی دوستت دارم هایم را...
همه ی این عشقِ آبیِ آسمانی را که به شما دارم آقا .. : درون کیسه ای از ابر بریزم و بر دوش بگذارم و جاده های انتظار را طِی کنم ..
و پشت دروازه های ظهور تا قیام قیامت به ایستم ، تا تو از راه برسی و ...........
.
.
یا امام مَهدی (عج) : من شما را بیش از هرکسی دوست دارم ... حتی اگر بنا باشد دگر هرجایی و هرطور که در سینه ام میتپید شما را صدا نزنم ...
اما آقا جان اگر قرار بر اینها شد .. میخواهم همینجا اجازه بگیرم از شما که لااقل در آن دفترِ کوچکِ عاشقانه هایم برایتان که روزی به دستتان خواهم رساندش ،
اجازه دهی که هرطور قلب کوچکم با شما سخن میگوید و صدایتان میزند ... بر روی آن برگه هایِ کاهیِ عشق روانه کنم ...
شما که خودت این قلم را به من هدیه کردی ... ، بهتر از هر کسی میدانی که فقط با همان واژه هاست که آرام میگیرم ...
شما خودتان خوب میدانید مولا که در دلم چه میگذرد ... نیاز به گفتنِ من نیست ..
اما مگر غیر این است که روزی اجازه دادید برایتان بنویسم تا قلب کوچکی که خدا در میان قفسی تنگ نهاده است ، آرام بگیرد با واژه ها ؟؟!
اما باشد آقای من ... اگر روزی بگویی دگر نباید آنگونه برایتان بنویسم ... آنقدر عاشقتان هستم که قول میدهم نه نیاورم ..
.
آقا فقط در آخر سوالی دارم :
یا صاحب الزمانم , یعنی باید عشقِ پاکِ آبیِ آسمانیِ من سر به مُهر بمـــــــــاند ؛ اما عشق های سر کوچه ایِ این شهر و دیار باقی بماند و به اشتزاک عالم و آدم گذاشته شود ؟؟؟؟!!!
.
.
.

 

1.

           

┘◄  حضرت امام حسن مجتبی (ع) در عالم خواب یا مکاشفه به مرحوم آیت الله میرزا محمد باقر فقیه ایمانی فرمودند :

 
« در منبرها به مردم بگویید و به آنان دستور دهید .توبه کنند و درباره ی "تعجیل ظهورِ حضرت" دعا کنید .. »

 
« دعا برای آمدن آن حضرت مانند نماز میت نیست که واجب کفایی باشد و با انجام دادن عده ای از دیگران ساقط شود ؛

بلکه مانند نمازهای پنج گانه است برهر مرد و زن بالغ واجب است برای ظهور امام زمان غایب دعا کنند. »

  

آشتی با امام عصر ص91 

2.

┘◄  امام زمان عجل الله تعالی فرجه به یکی از دوستان خود که از آن حضرت پرسیده بود:

 
آقـــــاجان! قربانتان بشوم,

چرابا اینکه ما این همه دعای فرج را می خوانیم شما نمی آیید؟

 
فرمـــــــودند:

« شما که دعای فـــــرج را نــــــــمی خوانید!

شمادعای سلامتی من را می خوانید (یعنی اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن ....) »

 

« شما باید دعای (الهی عظم البلا) را زیاد بخوانید »

 

** لطفا با هر توانی که دارید این مطلب رو منتشــــر کنیــــد **

 

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/51670981457170292855.gif

 

 

منابع:

http://montzer2012.blogfa.com/

http://golenarges2014.mihanblog.com/

 

 

صلوات خاصه امام زمان(عج)

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۷ ب.ظ

 

" صلوات خاصه امام زمان(عج) "

صلوات خاصه امام زمان 

 

أللّهــــــــــــــــمَّ صلِّ وَ سَلِّم، وَ زِد وَ بارِک، عَلی: 

بار خدایا! رحمت‌های پیاپی فرست و درودهای خجسته خویش را ارزانی دار

 

صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبویَّة 

بر امام بزرگواری که صاحب دعوت محمّدی است

 

وَ الصَّولَةِ الحَیدریَّة 

و صولت حیدری

 

و العِصمَةِ الفاطِمیَّة 

و عصمت فاطمی

 

و الحِلمِ الحَسَنِیَّة 

و حلم حسنی

 

و الشّجاعَةِ الحُسَینِیَّة 

و شجاعت حسینی

 

و العِبادَةِ السَّجّادِیَّة 

و عبادت سجّادی

 

و المآثِرِ الباقِریَّة

و مفاخر باقری

 

و الآثار الجَعفَرِیَّة

و آثار جعفری

 

و العُلومِ الکاظِمیَّة

و علوم کاظمی

 

و الحُجَجِ الرَّضَوِیَّة

و حجج رضوی

 

و الجُودِ التَّقَوِیَّة

و جود تقوی

 

و النَّقاوَةِ النَقَوِیَّة

و نقاوت نقوی

 

و الهَیبَةِ العَسکَریَّة

و هیبت عسکری

 

و الغَیبَةِ الإلهیَّة

و غیبت الهی.

 

 

دادِ دل | تو همیشه هستی...

شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۳ ق.ظ
صل الله علیک یا بقیـــــــة الله فی ارضه ...
آقــــــــــای من ســــــــــــلاااااام ...
.
سلامی به بلندای هفت آسمان
و به وسعت دریایِ بیکران و آسمانِ آبیِ بی انتها ...
سلامی پر از پاکی و عشقِ پاک و بی انتها تقدیم به تو ...
به تویی که پاکی ها و آسمانی شدن ها را آموختی ام ...
به تویی که از منه روسیاه و سراپا تقصیر
و از دلِ خالی و پوچ و بی تدبیر
دلی عاشق و چشم و دل سیر از تمام جهان و جهانیان ساختی ...
دلی ساختی که جز برای تو و معبود نمیتپد
و جز از برای تو و ندیدن و نبودنت تنگ نمیشود
و جز از حضور دائمت و این حس سرشارِ از بودنت ،
چه اینجا در کنارم ،
و چه در میان جمع عاشقان و دوستدارانت ،
و ارادتمندان و همراهانت ،
سر را وادار به سجده شکر و سجده ی عشق نمیکند ...
....
باید در برابر همه اعتراف کنم :
چند صباحی ;
وقتی نبودنت (که از نفهمی و اشتباه من بود و خیال از نبودنت) بر من غالب شد
وقتی کنارم بودی و ندیدمت، :
شده بودم همچون آنانی که کسی را از دست داده اند
همچون آنانی که کسی در میانشان نیست و به دنبالش روز و شب میگردند
.
و چه اشتباه می انگاشتم .... !!!
و چقدر ساده ،
ندیدمت ... !!! !
حال اما به برکت میلاد پُر نور و برکتت
سرشار شده ام از بودن هایت و حضور همیشگی ات ...
....
حال ، دگر نمیتوانم نبودن هایت را بهانه ی دلتنگی هایم کنم
دگر بهانه هایم ، بهانه های انتظار است
بهانه های قلبی که از حضورت ، مدام شوق تپیدن دارد و گذر از غیبت... و شوق وصال ...
و نمیدانم در کدامین گوشه از زمین زیرِ سقفِ این آسمانِ بی کران
بی چتـــــــــر .....
زیر شُـــــرشُـــــرِِ باران .....
با شوقی سرشـــــــار به ایستم و خدای را هـــــزاران هزار بار شــــــــکر گویم بخاطر تو و تمـــــــــام بــــــــودن هایت ...
....
تـــــــو همیشه هستـــــــــــــــی ...
..
شــــــُـــــکـــْـرًلِلّه...
.

انفطاری دوباره

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۵۹ ب.ظ

نزدیک ه سحر بود

شِکاف ی آسمانی در خلقت پدید آمد 


و قاب آبی آسمان با ماه ش :

به احترام ت دو نیم شدند و

آفرینشی زیبارو میهمان ه زمین شد 


و خدا هر چه زیبارویی داشت

به آینه ی جمال ت بخشید و

شدی تجلی ه خدا در زمین


این روزها خلقت لبریز از عطر حضور توست و

من در زمین بیقراره وصل م برای ت


مولای من

میلادت بهانه بود

تا شمع های روی کیک ه حضورت را به بهانه ی پایان ه غیبت :

خاموش کنم 


و تو را در حضور :

عاشقی کنم


شمع های غایب بودنت به شُکرانه ی حضورت :

فوت شدند 


خودت که نیامدی به نیابت از تو :

شمع های غیبت به " نامِ مهدی " :

" خاموش " 


از امروز غرق در حضورم برایت

مرا در دنیای حضورت قبول کن

که می خواهم با تو در خلقت نَفَس بکشم

و تو را تا ظهور عاشقی کنم 


تولدت مبارک عزیز ناپیدای من


دادِ دل | کی شود بیایی ...

سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ

 

........... ، ....... ، .... ، ....

آقا جان کی شود ما هم پس از هزار و صد و عندی ساااااااااااال روزی  تو را ببینیم

 
کی شود بر این زمین سرد و خشک ما قدم گذاری ؟؟

 
کی شود بیایی و بر جهان حکم رانی کنی و دوباره بهار را به زمین بازگردانی و ما بر گردت بچرخیم ...

 
کی شود که جمال دلآرایت را ببینیم و جان نثارت کنیم ... ؟

 
 کی شود بیایی تا به تمام جهانیان نشان دهم که یوسف زهرا ... همانی ست که هیچ کس نفهمید برایش جان نا قابل آدمی که سهل است ... به پایش تمام آسمان و زمین سجده میکنند

 
کی شود بیایی تا تو را به رخ این ماه که در آسمان خود نمایی میکند بکشم ... تا بفهمد هیچگاه نتوانسته در تاریکی شب نور بر زمین بتاباند ...

 
کی شود بیایی و خورشید در برابرت سر خم کند ..

 
کی شود بیایی و دلها را از این سر دنیا به آن سر دنیا به هم پیوند زنی بی آنکه نیازی به این امواج اینترنتی و غیره و غیره باشد ...

 
آن روزی که انسانها همه دلهاشان در گروی توست و همه میدانند که هیچ مانعی ندارند که از آن سر دنیا ملاقاتت کنند ...

 

آنوقت آن دلهایی که همه در دستان توست همه با هم در ارتباطند حتی با فرسخها فاصله ...

 
آنوقت تو میشوی تنها رابطِ برقراری ارتباط ها ...

 
تو میشوی تنها اتصالِ وصل دلها ....

 
و میشوی تنها راه رسیدن به بهترین ها ...

 

دادِ دل | بی قرارم عشقِ من ...

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ب.ظ
آقای من ، سلام ...
جانِ من ، سلام ...
تمام هستی ام ، سلام ...
مَهدیِ من .... ؟؟
دل کوچکم بی اندازه گرفته و دلتنگ است و بیقرار ...
ماهِ آسمانم ... ای عزیزتر از جانم ... چه کنم ؟؟
خودت بگو چکونه آرامَش کنم ؟؟
دلی که هر دم تو را طلب میکند ..
آقای من... دلم کمی آرامشی از جنس آسمان میخواهد ..
کجایی جانم به فدایت .. ؟؟
کجایی تا کمی دخترکِ بیقرارت را آرام کنی ؟؟ کجایی عشق نا پیدایم ؟؟

** نامه ی عاشقانه ی بابای آسمانی تان مَهدی زهرا ....

پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ب.ظ

آقای من ،  مهربانم .. سلام

سلام مَهدی جان ...

سلام آرزویِ دلِ بی قرارم ...

سلام تمام هستیِ من ...

سلام تنها کــَـس بی کسی هایم ...

سلام مولای عزیز تر از جانم ...

آقای من .. جانِ من :

دلِ گرفته ام این روزها ... حرفهای بسیــــار دارد با تو ...

دلتنگی ام این روزها به هزاره رسیده .... تو را میخواهمت مهربانم ...

 

امروز امــــــــــا ... اجازه بده اگر این آخرین ..... . ... ...........  ............ هیچ .... هیچ

مَهدی ام امروز اجازه بده کمی بی پرده با تو سخن کنم ...

بگذار پرده بردارم از تمام نبودن هایت ...

.

.

اصلا نـــــــــه .... 

اینبار خودت بیا و بنویس ... من نمیتــــــــــوانم ...

خودت بیا و در جمع عاشقانت حاضر شو و برایشان بنویس و دلبری کن ...

بیا و همان گونه که از منه روسیاه دلبری کردی ،

همان گونه که برای چون منی که از عشق هیچ نمیدانست

آمدی و به دلدادگی دچارش کردی ،

همه ی عاشقانت را دلداده کن .....

بیا عزیزم ... بیا کنارم بنشین ..

بخوان فــــــدای صدایت ... بخوان در گوشِ جانم ...

بگو برای عاشقانت از آن عاشقانه های بی مانند ...

.

قلب تپنده ام منتظر شنیدن است

منتظر نامه ات تا برساند به دست عاشقانت ...

...........

................

آرام بخوان عزیزتر از جانم ...

باید با تمامِ جان و با تمام نفس نفس زدن هایم

و با زیباترین و خوش ترین خط

و با پاک ترین احساس و خالص ترین عشق بنویسمش ...

.

.

.

.

.

** نامه ی عاشقانه ی بابای آسمانی تان مَهدی زهرا ........ :

 

سلام عزیزانم ....

کجایید فرزندانم ؟؟ گاهی به بابا سری بزنید ....

باید برایتان نامه ای بنویسم تا سراغی از پدر بگیرید ؟؟!!

منتظر دیدارتان هستم عزیزانم ... به بابا سری بزنید ...

یا لااقل نامه ای .........  

دلتنگ تان هستم ....

پدر ، همیشه مشتاق دیدار فرزندان است

آخر هفته ها را چشم به در میدوزد که فرزند از راه برسد

و پدر با آغوشی باز به استقبالش برود

و در به رویش بگشاید ...

.

فرزندانم سالهـــــــــــاست منتظرم .. ، به بابا سری بزنیـــــــــــد ....

.

هر روز صدایتان میزنم ... آنقدر مشغولید که صدایم را نمیشنوید ...

هر روز برای دیدارتان می آیم ... دق الباب میکنم ... نمیشنوید

آنقدر سرگرم دنیایید مرا نمی بینید ... پشت درهای بسته تان میمانم .. تا که در آخر میروم ...

هر روز دعوت تان میکنم ... نمی آیید ...

هر روز در انتظارتان هستم ... نمی آیید ...

هر روز برایتان هدایایی را میفرستم ... نمیفهمید از جانب کیست؟

نمیدانید این همه نعمت چرا در اختیارتان است ...

هنوز هم دوستتان دارم فرزندانم

بیایید ... بیایید منتظرتان هستم ...

...

 

امضا : ♡ سید مَهدی ... ♥♡

 

سوم شعبان .. ولادت امام حسین مبارک باد

يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۳ ق.ظ

سوم شعبان

 

 ولادت امام حسین(علیه السلام)

در این روز در سال 4 هـ آقاى شهیدان و سرور و سالار شیعیان و دلباختگان، اشک هر مؤمن، امام زاهد عابد، شهید غریب، عطشان نینوا حضرت اباعبدالله الحسین الشهید(علیه السلام) عالم را به نور خود منور فرمود. اقوال دیگر در ولادت آن حضرت پنجم شعبان و سى ام ربیع الاول و دوازدهم رجب است.

 [ .... ]
بقیه در ادامه مطلب ...

  • القاب امام حسین(علیه السلام) : 
  • پیامبر(صلى الله علیه وآله) در ولادت امام حسین(علیه السلام) :
  • دوران زندگى امام حسین(علیه السلام) : 

دادِ دل | زمین و زمان همه عاشق توست

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۶ ق.ظ
سلام مولای من ...
امروز هم باز دم دمای غروب ...
بارانی باریدن گرفت ..
آقای من این روزها آسمان و زمین از عشقت در تلاطم است ...
آسمان از عشقت برق میزند
ابرها از عشقت میبارند
دانه های کوچک باران دست در دست هم
زمین را آب پاشی کرده اند
و باد زمین را جارو زده
دریا از عشقت لحظه به لحظه موج میزند ....
موج ها از عشقت به ساحل که میرسند میمیرند ولی باز زنده میشوند ...
خورشید و ماه هر روز به عشقت تو می آیند و میروند ..
کوه ها به عشق تو استوار ایستاده اند
زمین به عشق هر روز تو بر مدار نگاهت میچرخد
آقا تمام زمین و زمان هر چه میکنند به عشق توست...
خدایا چه آفریده ای؟
این مَهدی ات کیست ؟
که این زمین و آسمان و آنچه در آن است
دیوانه ی اوست...
...
مَهدی ام .. :
حالا فقط ما انسانهای زمینی مانده ایم
که به عشقت آسمانی شویم
برایمان دعا کن بابای آسمانی ...

صلّ الله علیک یا بقیه الله فی ارضه

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۰۲ ب.ظ

صل الله عیک یا بقیة اللهِ فی اَرضِه ...
صل الله علیک یا محمدً رسولَ الله ....
 
آقای من سلام ...
مولا نمیدانم مرا چه شده .. !!
امروز بجای شادی و جشن و سرور
در دلم غوغاست ...
چرا اینگونه ام نمیدانم ... !!
جانا مگر در آن سوی آسمانها
جشن رسالت رسول نیست .. ؟
پس من چرا در این گوشه ی زمین ......... ...؟
.......
..
میدانم که لایق وَصلَت نیستم ...
مولا ولی به اشارتی از تو آرام میشوم ...
تنها فقط برای لحظه ای نگاه کن ...
جشن رسالت رسول خداست
بر تو هزاران تبریک پدر آسمانی ام ...
آیا اجازه هست که لااقل چند لحظه ای
بر درِ آن تالار آسمانی تان آیم و دق الباب کنم
همان جا با کاسه ی گدایی ام پشت در بنشینم و در اگر گشودی نظاره ات کنم ...
و رسول و تمام خاندان آسمانی اتان را لحظه ای به نظاره بنشینم و بر تمام شما آل الله تبریکی از جنس آسمان تقدیمتان کنم ...
آقا جان در میگشایی ؟؟؟؟

 

 

صل الله علیک با صاحب الزمان...
ســــــلام بر تو ای خــــــاص ترین مخالبِــــــــــ ... خــــــــاص ترین عــــــــــاشقانه هایِ منــــــــــ
سلام بر تو ای عشقِ پاک و بی انتها ..
و ای عشقِ پیدا و حاضر در تمام عاشقانه های من ... سلاااااام..
چه گویم که هر قدر گویم دوستت دارم کم است ...
آقای من پیشاپیش تبریک خالصانه ام را به مناسب عید بزرگی که در پیش است بپذیر ...
عشقِ من ... : میخواهم امروز نامه ای برایت بنویسم که تنها و تنها خودت باید بخوانی اش ...
نامه ای عاشقانه که فقط بین من و توست ... و خدا نیز شاهد و ناظر بر نوشته ام ... باید سر بسته بمان ..
از آن نامه های بی جوابی ست
که باید خودم بی واسطه به دستت برسانمش ...
این نامه را در کنجی میگذارمش که وقتی آمدی خودم با دسته گلی از شاخه های نرگس و یاس تقدیمت کنم ..
این نامه ام بی جواب میماند تا تو بیایی ...
و اگر خواندی و جوابی دادی خودم از دستان پر مِهرت جواب نامه ام را بگیرم ...
ولی اگر آمدی و من نبود بر روی این زمین ...
نامه ام را با شاخه گلِ نرگسم گوشه ای میگذارمش...
.
میسپارمش به دست باد ...
میسپارم به دست خدا ...
به امید اینکه به دستت برسد ...

دادِ دل | من منتظرت میمانم ....

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ق.ظ

آقای من ... مَـــــهدی جان : منتظرت میمانم تا بیایی ....
سرِ قـــــــرارِ همیشگی ...
میدان انتظار - ابتدای جاده ی ظهــــور ...

 
تا بیایـــــی ،

تمام میدان را گلهای یـــــاس میکارم ...
دسته ای گلهای نرگس هم به دست میگیرم ... که وقتی آمدی با عشقی سرشار تقدیمت کنم ..

 
مرا خواهی شناخت...
نشانه ام همان گلهای نرگس ...

دخترکی ایستاده منتظر در میدان انتظار ....
تو هم نشانه ای از خودت بده اربابِ من ..

میترسم بیایی و نشناسمت ...!!

 

نرگس و باران
 

دادِ دل | کربلای با مَهدی ...

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ق.ظ

مــــــولای من ....

بگذار امشب با تو هم سفر شوم در مسیر کربـــــــــــــلا

 
آقا خواب که به چشمان تارم نمیرود ... لااقل بگذار دستهایم را در دستان گرمت بگذارم
و یک بار هم که شده به آرزویی که در دل دارم برسم ... 

 
از امام رضا خواسته ام ...
یک کربلای با تو را برایم امضا زند .... 

 
میشود امشب به آرزویم برسم .... ؟؟
و کربلای با مهدی را بچشم .. ؟؟؟

 

 

.....

 

دادِ دل| آقا بیاببین ...

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۱۵ ب.ظ
الهی مَهدی ات را بر روی زمین گذاشتی کنارمان تا رسم عاشقی بیاموزیم ...

آقـــــــــــا بیا ببین ...
بیا ببین چه دلها که دانه دانه دل به تو میبندند ...
بیا ببین چه دلها را که دانه دانه دلداده ی خود میکنی ...
بیا نظاره کن فدایت شوم که چه کرده ای با دلها ...

یک نگاهت کافی ست تا جهانی ، جانی دوباره بگیرد از نگاهت ...
یک لحظه گرمای نفست کافی ست تا جهانی نفس نفس بزند برای هم نفس شدن با تو ...
یک کلامت کافی ست تا لبیک گویند تمام جهان به آوای پر طنین صدایت ....
یک قَدَمَت و رد پایت کافی ست تا تمام جهان را گلباران کنم ...
و جای هر قدمت یک گل نرگس بکارم ..
یک لحظــــــــــــه حضورت کافی ست
تا تمام جهان غــــــــــــرق در اقیانوست شود آقـــــــــــــــا ...

دادِ دل | صدای پای تو ...

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۱۳ ب.ظ
سلام مَهدی جانم ... سلام مــــــــــــــــولای من ...
چقـــــــــــــــدر باران را دوست دارم ...
این صدای پای توست که در گوش زمین پیچیده

چقدر این قدم زنِ عاشقانه یِ دو نفره با تو را زیر بارانِ عاشقانه ی خدا دوست دارم ....
امروز دلم گرفته بود ، هوای باریدن داشتم .. چقدر این باران حالم را خوب کرد ...
قلبم به تپش می افتد وقتی باران میبارد ... صدای قدم هایت را میشنوم عزیزم ...
با باران می آیی و سری به این زمین و ما فرزندان زمینی ات میزنی بابا ...
این حضور عاشقانه ات را در لحظه های بارانی بی نهاااااااااایت دوست دارم ...
در کنارت قدم به قدم زیر این باران قدم زدم ...
سرشار شدم از عشقت ...
♡♥ دوســـــــــــــتت دارم آقـــــــــــــــــــــای من ... ♥♡

دادِ دل | سه روز عاشقی...

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۱۶ ب.ظ
سلام مولای من ...
سلام عزیزِ پیدا و پنهانم ...
ممنونم آقا جان .. بخاطر این اعتکاف سرتا پا عشق..
شکرت خدای بی همتایم..بخاطر سه روز حرفهای عاشقانه در محضرت ..
.
آقای من ..آنقدر فوق العاده بود این خانه کردن در خانه معبود ...
که حتم دارم تمام این سالَم و تمام سالهای عمرم با این سه روز رنگ و بوی دیگری خواهد گرفت ...
گویند گاهی یک اعتکاف و حتی گاه یک یا الله .. میتواند آدمی را از این رو به آن رو کند..
اما برای منِ رو سیاه که رویی نمانده تا به آن رو شوم ...
همین که به رو سیاهی و حقارت و هیچ بودنم پی بردم شاید برای ذره ای بندگی کردن کافی باشد...
ولی نمیدانم چه شد که اینگونه بر من تاثیر کرد این سه روز از عشق خواندن های امسال ..
انگار خدا هزاران برابر ، بیش از پیش به زمین و ما زمینیان نزدیک گشته بود..
انگار خدا به دلها نگاهی کرده بود ...
انگار خودش با دستان مهربانش دانه دانه اشکهامان را پاک میکرد ...
.
.
آقا در آن محفل نورانی که تو بودی و مادرت زهرا و پدرت علی ..
و خدا بود و شهدا و سید الشهدا و زینب کبری ..
این دلِ وامانده چگونه میتوانست قرار گیرد ...
هرکه این حضور مادام تان در این سه روز را حس کرد .. مجنون وار عشق را هجی کرد و به پای عاشقانه های برایتان سجده کرد..
و لیلی وار در برابرتان از عشق سرشار شد ...
آه که چه آغوشتان گرم بود و طنینِ صدایتان دلنواز ....
ای کاش تا دنیا دنیاست لحظه لحظه هایمان این گونه میگذشت ....
.
خدای مهربانم عاشقانه دوستت دارم ...
الهی یاری ام کن تا کمی تو را واقعا بندگی کنم ...
الهی آنگونه ام بدار که نه برای حاجات و خواسته هایم ...
بلکه برای خودت و اینهمه مهربانی و عطوفتت تو را بندگی کنم ..
بخاطر تمام نعمتهایت .. و بخاطر اینکه دوستم داری ..
دوستت بدارم و سجده عشق بجا بیاورم ...

دادِ دل| پیشاپیش روزت مبارک ...

دوشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۱۱ ق.ظ
سرور و شادی آسمانیان امشب ، گوش فلک را کَر کرده است
آقای من امشب و فردا شب عیدی میدهد به اهل زمین
بابای آسمانی ام ، پدر تمام ما جهانیان گشته ...

ای عزیز ترین پدر عالم ...
تنها پدر آسمانی ام که حاضری در خلقت ...
پیشاپیش روزت مبارک فدایت شوم ...
بینهایت دوستت دارم ...

دادِ دل | تمام این جهان فدای یک لحظه لبخندت

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ق.ظ
سلام عزیزِ نا پیدایِ من ...
چه شده فدایت شوم مولا ... ؟
انگار غوغایی در آن دل دریایی ات برپاست ...
فدای لبخند نورانی ات مولا ....
از خوشحالیِ امروزت بی اندازه خوشحالم..
میدانم که میدانی یک لحظه لبخندِ زیبای تو را
در مقابل تمام این جهان نمیدهم
نمیدانم چه شده ...
ولی احساس میکنم نوری در قلبم پاشانده ای ، عزیزتر از جانم ...
شاید از میلاد باسعادتِ بزرگ مردِ تاریخ ، حضرت علی (ع) است..!
از حالا در آسمانها جشنی به پا کرده اید برای امیرالمؤمنین ؟؟
چه آزین بسته اید آسمانها را ...
آسمان ، این شبها چقدر دیدنی ست ...
.
تبریکِ مرا هم از این گوشه ی زمین پذیرا باشید پدرانِ آسمانی ام
امروز هم که میلاد جَدَت امام جواد است ..
.
آری مولا ؟؟!!
همین هاست که اینگونه مسرورت داشته مَهدی جان؟؟
که با لبخند زیبایت آسمان را نورانی کرده ای ... ؟
کدهای عکس و تصویر